پاییز ۹۴ اولین آشنایی من با نوشتههای اروین یالوم بود. یک دوست کتاب “مامان و معنی زندگی” را به من معرفی کرد. کتاب را تهیه کردم، در اتوبوس شروع به خواندنش کردم، اولش خوشم آمد ولی چند صفحهای دیگر که خواندم، خیلی اذیت شدم. از باز کردن و خواندنش میترسیدم، گریهام میگرفت، شبها به نوشتههایش فکر میکردم و میترسیدم، از چه میترسیدم را نمیدانستم. فقط به شدت ذهنم را اذیت میکرد گاهی میترسیدم مشکل حاد […]
ادامه مطلب
Tag: وقتی نیچه گریست
در تمنای فرصتی دوباره
بدترین بخش ماجرا همین جاست! زندگی آزمونی است که پاسخ صحیح ندارد. اگر میتوانستم همه چیز را دوباره آغاز کنم، فکر میکنم باز همین کارها را میکردم و همین اشتباهات را مرتکب میشدم. دو روز پیش، به طرح یک داستان میاندیشیدم. کاش میتوانستم بنویسم! گوش کن: مردی میانسال که از زندگی خود راضی نیست، با جنی رو به رو میشود که به او فرصت زندگی دوباره را با حفظ خاطرات گذشته میدهد. او این فرصت […]
ادامه مطلب