مرگ آنقدرها هم ترسناک نیست.

پیش‌نوشت: این پست در دسته‌بندی نوشته‌های بدون ویرایش قرار دارد، فقط برون‌ریزی ذهنی و شاید احساسی است برای آرام گرفتن ذهنم و نوشته‌اش بررسی مجدد نشده و احتمالا خالی از ایرادات نگارشی و تایپی نباشد. نمی‌دانم کدام آدم سالمی کله سحر پا می‌شود و از مرگ می‌نویسد و بعد می‌رود سراغ کارهایش. پریروز صبح بود که از او نوشتم، و دیروز، حالا امروز هم دست برنمی‌دارد، نوشتم که منتشر شود و رخت بربندد از ذهنم. […]
ادامه مطلب

ماجرای وصیت‌نامه‌ام

مطالعه پست

پلان اول:

زمان: ۵ دسامبر

تصمیم گرفته‌ام وصیت‌نامه‌ام را بنویسم و دلیل ظهور و بروز این فکر یادم نمی‌آید.

دوش می‌گیرم و خود را آماده‌ی این نوشتم می‌کنم. زیر دوش زار زار در حال گریستنم.

دلیلش همه‌ی حرف‌هایم است[…]

زندگی، بهای مرگ

زندگی نشانم داد که مرگ آنقدرها هم دور نیست.
آنقدر نزدیک، که تو در صحت کامل هستی، و سرت پر از رویاهای بزرگ، از نقشه‌هایت می‌گویی و همه در آروزی روزهای خوش، لبخند آخرت را برایم به هدیه میگذاری و میروی تا بخوابی، صبح که می‌شود مثل همیشه با شوق زندگی برمی‌خیزی و به دنبال […]