تقریبا سه هفته پیش بود اون روز یکی از تلخترین روزهای زندگیم شد با ذوق و انرژی رفته بودم بیرون اما مات و مبهوت برگشتم، انگار تو یه خلا تاریک رها شده بودم از آبجیم خواسته بودم بیاد پیش مادربزرگ که من بتونم برم بیرون تو راه خونه حواسم بود با انرژی برم تو که کسی چیزی نفهمه کسی چیزی نفهمید روی میز یه بسته پستی بود، بی اسم و نشان فرستنده و برای من […]
ادامه مطلب
موسیقی، قطعهای از پازل دنیا
گاهی که برای برگشت آرامشم دست به دامان موسیقی میشوم، با خودم فکر میکنم که اگر موسیقی وجود نداشت قطعا دنیا قطعهای برای کامل شدن کم داشت. معمولا آهنگ بیکلام گوش میدهم. امروز به این آلبومها سر سپرده بودم. آلبوم summer songs قطعهی wonderland
زندگی پر سوسک
من از سوسک میترسم ماهها بود که سوسکی در سرویس بهداشتی ندیده بودم، حالا چندروزی از دیدن آن سوسک بزرگ میگذرد و ترس من برای رفتن به سرویس بهداشتی زنده شده است، مدتها صبر میکنم که شاید اگر کسی در خانه بود او برود و اطمینان بدهد که سوسکی نیست و بعد من بروم و وقتی تنها هستم آنقدر صبر میکنم که به مرز انفجار برسم : / اینبار اما در حال انفجار داشتم به […]
ادامه مطلب
آن بیرون همه چیز در جریان بود
امروز بعد از ۹۰ روز(دقیقترش ۹۱ روز) از خانه بیرون رفتم، تمام این مدت برای هیچ کار ضروری یا غیرضروری بیرون نرفته بودم. بعضیها هم خسته و گاهی در عجب و منتظر که کِی از خانه بیرون خواهم رفت بودند راستش خانه ماندن آنقدرها هم سخت نبود، آن بیرون کاری نداشتم و در اطرافم بودند اشخاصی که نگران حالشان باشم و بخاطر آنها هم که شده مراعات کنم خودم هم مرگ اینچنینی را دوست ندارم، […]
ادامه مطلب
تو از چی میترسی؟
تو از چی میترسی؟ بخاطر ندارم که کسی به این صراحت و بیمقدمه این سوال رو ازم پرسیده باشه دیشب، امین(خواهرزادهام) به مامانش گفت امشب میخوام در آغوش خاله بمونم و کنارم موند. وقتی شبا پیشم میمونه با هم خیلی حرف میزنیم. یوقتایی اصرار داره که رازهاش رو بگه، وقتی میگم خب اگر رازه نباید بهم بگی، میگه آخه دیگه طاقت ندارم تو دلم نگهش دارم : ) دیشب وقتی رفتیم تو […]
ادامه مطلب
این درخواستیست برای همراهی
چندوقتی هست که چندتا پیج آشپزی در اینستا رو دنبال میکنم، آشپزی و دیزاین غذارو دوست دارم اما دلیل اصلیش این هست که فعلا غذاهای اینستای روستایی رو خودم آماده میکنم و عکس میگیرم، یعنی تا حالا سر هیچکاری انقدر عرق نریخته بودم که سر عکاسی شُرشُر عرق میریزم خیلی برام سخته خلاصه که در همین چندروز گذشته داشتم یه استوری آشپزی میدیدم، یه آهنگی پخش میشد که دوستش داشتم. از اون آهنگ رسیدم به […]
ادامه مطلب
در خانه بمانیم چکار کنیم؟
بنظرم یکی از دلایلی که آدم دوست داره بره بیرون ترس از خلوت با خودش و تنها موندن با حجم افکاری هستن که بهش حمله میارن، شایدم کلی دلیل دیگه که من نمیدونم. به هر حال آدم همیشه یه دلیلی داشته از غارش بره بیرون و اون بیرون دنبال شکار بگرده، خیلی وقتها هم خودش شکار شده، مثلا شکار هزارویک پیام غیرمرتبط این روزها بعضیمون بیشتر از بعضیهای دیگه از خونه موندن اذیت میشیم و […]
ادامه مطلب
امضای هنری من و حرفهای دیگر
چندماهی که میرفتم آموزشگاه(دوسال پیش)، استاد تصویرسازیم پیشنهاد داد که برای خودم یک امضا انتخاب کنم و زیر کارهام بزنم، منم چندروزی روی امضام کار کردم آخرش هیچی به هیچی و بیخیالش شدم یادم هست که به سر، ته و وسط اسمم(لیلا) یه برگ اضافه میکردم، برگ برام نماد رشد هست و فکر میکردم اگر امضام برگ داشته باشه یعنی خیلی آدم خفن و اهل رشدیم! انگار با یه امضا میشد رشد کنم یا بگم […]
ادامه مطلب
Perfect Sense
این روزها در گوشهی ذهنم پیدرپی فیلم Perfect Sense یا “حس کامل” میچرخد، شاید بیارتباط به مسائل پیشآمده و شاید نزدیک اینجا نوشتم، به این امید که دیگر در ذهنم نچرخد صبح پنجشنبه بود، ساعت ۵ بیدار شدم(مدتهاست که دیگر این عادت را ندارم) کمی نوشتن و مطالعه و کار، صدای باران را میشنیدم و خوشحال و سرمست و با خود میگفتم این هم مزد بیدار شدن ساعت ۵ صبحانه خوردم و آماده شدم و […]
ادامه مطلب
زیستن با دردها
دردهایی هست که باید با آن زیست، برای همهی عمر برای مشکلی به پزشک مراجعه کرده بود و ته همه پرسش و پاسخها این شد که برو و با دردت زندگی کن دکتر اصرار داشت تا بداند چقدر اذیت است و او با خود میگفت کسی که به دکتر مراجعه میکند حتما آنقدر درد داشته کلافه شده و ذهنش درگیر بوده که پیگیر شده آن هم کسی که از دکتر رفتن و فضای درمانی بیزار […]
ادامه مطلب