تمام وجودم دست شده بود و دستانت را در آغوش گرفته بود
روحم خشک شده بود و داشت ترک برمیداشت
دستانت روحم را بارور کرد، بارور شعرها
کلمات در وجودم جوانه زدند
…
Category: دکلمه
بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد
بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد
آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
درد- قیصر امینپور
پیشنوشت: جای شما بودم این دکلمه رو گوش نمیدادم. هم شعر و هم صدا غمگین هستند و حتما سطح انرژیتون را کاهش خواهند داد.
مستم و دانم که هستم من
باغ بود و دره – چشم انداز پر مهتاب.
ذاتها با سایههای خود هم اندازه.
خیره درآفاق و اسرارِ عزیزِ شب.
چشمِ من – بیدارو چشمِ عالمی در خواب.
[…]
هنرِ گامِ زمان
میدانم که از هر چیزی به اندازهی ظرف وجودم برداشت میکنم و گاه زشتی و زیبایی و حال و هوای وجودم تاثیر بر برداشت من دارد. امروز از آن روزهایی بود که نه نوشتن حالم را جا آورد، نه خواندن، نه حرف زدن و نه غر زدن و نالیدن و نه حتی خلوت و گریستن. کتاب شعری را طبق عادت برداشتم و با آهنگی ملایم شروع کردم به خواندن با صدای بلند. شعر را قبلا […]
ادامه مطلب
گریهی شبانه
گریهی شبانه(هوشنگ ابتهاج)
شب آمد و دل تنگم هوای خانه گرفت
دوباره گریه ی بی طاقتم بهانه گرفت
شکیب درد خموشانه ام دوباره شکست
[…]
خواندن با صدای بلند
پست قبلی را با صدای بلند برای خودم خواندم، دیدم که اثر گذاریش چندین برابر شد، عادت به خواندن با صدای بلند کتابها را ندارم، ولی تجربه جالبی بود، احساساتم بیشتر درگیر شد.[…]