به خیابان انقلاب که میروم، قصد دیدن مغازهها و پیادهروی میکنم، دیگر دورترین فاصله از مغازهها را برای راه رفتن انتخاب نمیکنم و از اینکه بین مردم گیر کنم و مجبور شوم تندتند راه بروم تا از بین آنها رد شوم اذیت نمیشوم. اتفاقا سرعتم را کم میکنم و هدف پیادهروی و یا پیادهروی و دیدن مغازهها و خرید است. دیروز اما بهانههای مختلفی برای انقلابگردی داشتم، دیدن دوستم و همسرش(به نیت شام عقد)، خرید […]
ادامه مطلب
دسته: لذتهای زندگی
لذت حل کردن(شدن) یک سوال در دنیای برنامه نویسی
یکی از لحظات پرچالش زندگی برای من دیدن خطا در مسیر برنامه نویسی و یا بلد نبودن چیزی است که میخواهم در رابطه با آن کد بزنم و البته که برایم دوست داشتنی است. به رفتارم که بیشتر دقت میکنم به این نتیجه میرسم که، برنامه نویسی برای من flow است. دوست ندارم در این مواقع کسی صدایم بزند یا حتی تکان بخورم، سالها پیش که بیشتر پای کامپیوتر بودم این حس را بیشتر تجربه […]
ادامه مطلب
خندادن کودکان آنقدرها هم سخت نیست.
دنیای بچهها رو خیلی دوست دارم و شاد شدنشون رو. با کوچکترین چیز میشه خوشحالشون کرد. با چوب بستنیها که کمی کار کردم، به ذهنم رسید چقدر خوب میشه اگر یک پزشک که سر و کارش با بچههاست روی این چوب بستنیها(آبسلانگ) نقاشی کنه و وقتی کودکی بهش مراجعه کرد یدونه از اینها رو بهش هدیه بده تا دردش کمتر شه و خاطرهی خوش براش به جا بمونه. یا وقتای بیکاری، چندتا از اینها درست […]
ادامه مطلب
اروین یالوم اینبار در زمستان- همراه با چرخهی کتاب
بیست آذر بود، ساعت را دقیقا یادم نیست ولی برای من کمی قبل از ساعت خوابم بود، پس احتمالا از ده گذشته بود، به وبلاگ نسرین سجادی سر زدم، کمی خواندم و خوابیدم. صبح روز بعد که بخش مدیریت وبلاگم را چک میکردم، آن شمارهی دوست داشتنی قرمز رنگ کنار کامنت را دیدم و متوجه شدم که یک کامنت دارم(اعتراف میکنم که برایم حس دوست داشتنی است) کامنت را چک کردم و پیامی بود از […]
ادامه مطلب
دنیایِ دستان
گویی لحظهای دنیا متوقف میشود و همهی زیبایی، لطافت و احساس در دستانت خلاصه میشود.
دستانی کوچک و مهربان.
روزی دستانت بزرگ و بزرگتر خواهد شد.[…]
این هم از نتایج پیشرفت من در طراحی
امروز بعد از یازده جلسه حدود یک و نیم ساعته، همون طرحی رو کشیدم که در اولین جلسه بدون آموزش کشیدمش. روز اول مربیم بهم گفت یکی از اشیایی که اونجا هست یا هر چی تو ذهنم هست یا اگر پرتره بلدم، شخصی که اونجا هست رو بکشم، هر چی دلم خواست تا ببیند در چه سطحی هستم، من هم بین اونهمه شی، یک فانوس رو کشیدم، میبینید شاهکار من در جلسه اول رو.(هر کی […]
ادامه مطلب
آدمهایی از جنس نور از جنس خاک
سه سال پیش گلی کاشته بودم، یک ماهی هست که به مرحله تکثیر رسیده، وقتی جوونهاش رو دیدم خیلی ذوق کردم، خیلی زیاد، این گل برای من خیلی عزیز هست چون برای عزیزی کاشته بودمش. (میشه صبر رو با نگهداری از گلها تمرین کرد.) دیروز رفتم گل فروشی روبروی مترو مصلی تا براش گلدون جدید بخرم، تنوع گلها بسیار زیاد و فضایی دلنشین بود، بنظرم گاهی حتی اگر قصد خرید نداریم قدم زدن تو همچین […]
ادامه مطلب
زیباییهای زندگی
خوشحال باشی از اینکه در مهارتی پیشرفت کردی. خواهرزادهات راضیت کرده که بری خونشون. میری براش کتاب بخری که ناخوداگاه چشمت میخوره به کتابهایی که اسم نویسندهها برات آشناست. از اینکه تو قطعات کوچک هستن و میتونی تو کیف کوچیکت جا بدی خوشحال میشی. چندتاشون رو با خوشحالی میخری. حسابی گشنهات باشه و بوی فلافل مشامت رو بنوازه، خوشحال باشی از اینکه به خواهرت گفتی برات فلافل درست کنه. سوار تاکسی بشی و آهنگ زیبایی […]
ادامه مطلب
پشت نویسی عکس
اگر با گشتنِ واژهی “پشتنویسی” به این مطلب رسیدید، باید بگم که من اینجا یک خاطره در مورد پشتنویسی عکس نوشتم. اما نگران نباشید، میتونم برای پشتنویسی عکس مدارک یا هر عکسِ چاپ شده، پشتنویسی چک و حتی انتخاب یک جمله برای پشت ماشینتون راهنماییتون کنم. در مورد پشتنویسی عکس باید بگم که، معمولا پشتِ عکسها، نام- نامخانوادگی- نام پدر- شماره شناسنامه و اگر عکس برای دانشگاه یا مدرسه باشه، شماره دانشجویی(شماره دانشآموزی) و رشته […]
ادامه مطلب
باران
شاید هیچ چیز به جز باران این موقع شب نمیتونست خوشحالم کند. ممنونم خدایا بخاطر همه نعمتهایت و بخاطر باران. همیشه عاشق باران بودهام و هستم، داشت خوابم میبرد که متوجه باران شدم و طبق عادت همیشگی رفتم زیر باران تا خیس بشوم. بوی باران، بوی خاک… به به واقعا لذت میبرم، مطمئنا چیزی جز باران نمیتونست الان من رو بیدار کنه و ذوق نوشتن رو در من زنده کند. باران روحم رو تازه میکند. […]
ادامه مطلب