نکتهی آغازین:
اگر به جای خوندن متن مستقیم برید سَرِ دیدن ویدئو، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد به جز صرفهجویی در وقتتون. : )
به این خاطر ویدئو رو در اول پست قرار دادم که راحت باشید.[…]
نکتهی آغازین:
اگر به جای خوندن متن مستقیم برید سَرِ دیدن ویدئو، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد به جز صرفهجویی در وقتتون. : )
به این خاطر ویدئو رو در اول پست قرار دادم که راحت باشید.[…]
به خیابان انقلاب که میروم، قصد دیدن مغازهها و پیادهروی میکنم، دیگر دورترین فاصله از مغازهها را برای راه رفتن انتخاب نمیکنم و از اینکه بین مردم گیر کنم و مجبور شوم تندتند راه بروم تا از بین آنها رد شوم اذیت نمیشوم. اتفاقا سرعتم را کم میکنم و هدف پیادهروی و یا پیادهروی و دیدن مغازهها و خرید است. دیروز اما بهانههای مختلفی برای انقلابگردی داشتم، دیدن دوستم و همسرش(به نیت شام عقد)، خرید […]
ادامه مطلب
پیشنوشت: از وقتی فید نوشتههایم در بلاگ آقا معلم جا میگیرد وسواس این را گرفتهام که بگویم آهای مخاطب عزیز، چیز خاصی ننوشتهام وقت برای خواندن نوشتهی من نگذار، دیگر در وبلاگ خودم هم نمیتوانم غر بزنم و هر چه میخواهد دل تنگم بگویم، عه. : D : ( به همین منوال که پیش بروم، کمکم در عنوان هم پرانتزی باز میکنم و مینویسم، لطفا نخوانید، اصلا کلیک نکنید. اینها را نوشتم که بگویم این […]
ادامه مطلب
این پست شرح ماجرای روز گذشتهی من است و چون اولین تجربهی نوشتن من در زمینهی سفر است و خود نوع سفر هم برای من تازگی داشت بسیار مبتدی نوشته شده است و میتوانید با نخواندش در وقتتان صرفهجویی کنید. یکی از تجربههایی که دوست دارم کسب کنم، سفرِ تنهایی است(تنها به سفر رفتن) برای شروع، دیروز یک تجربهی نیمهتنها را داشتم تا گامی در این سو برداشته باشم. پلان اول(شبِ قبل از سفر): کمی […]
ادامه مطلب
چندوقت پیش بود که یکسری تقویم کوچک سال ۹۷ را خریدم و به تعدادی از دوستانم هدیه دادم. و یک دستورالعمل استفاده ضمیمهی آن تقویم کردم، به آنهایی که حضوری دیدمشان شفاهی توضیح دادم و برای تعدادی هم نامهای نوشتم. به تعدادی از دوستانم هم این تقویم را زودتر داده بودم و توضیحی نداده بودم که تصمیم داشتم دیروز یا امروز در ایمیلی شرح دهم. اما بعضی از آنها را نمیتوانم تهدید کنم که اگر […]
ادامه مطلب
این پست قرار نبود هیچ وقت نوشته شود، اما گاهی انگار بیان کردن بهتر از سکوت کردن است. در انتهای کار گروه سحرخیزی قرار بود کتابهایی خریداری شود و از اول قصد من کودکان بخش خون یکی از بیمارستانها بود که قبلا هم به آنجا رفته بودم و ایدهی دیگری داشتم که در آنجا نشد انجامش بدهم. شاید مناسب آنجا نبود، هر چند هنوز در ذهنم میچرخد. بگذریم، رفتم و صحبت کردم، نشد. کتابها انگار […]
ادامه مطلب
روزهایی هست که با مرور گذشته میگذرد.
میگویی، میشنوی، مینویسی اما، اما همه باید برای خودت باقی بماند.
جایی در گوشهی ذهنت همه چیز را میگذاری و ادامه میدهی.
قد میکشی بزرگ میشوی اما دلتنگ کودیکت میشوی.[…]
تا همین سه سال پیش از آن دسته افرادی بودم که نه تنها با هیچ کسی حرفی از مسائلم نمیزدم، حتی جایی چیزی نمینوشتم. بعد از آن اما گاهی به تناسب شرایط افرادی که با من حرف میزدند یا نوشتههایم را میخواندند، بخشی از زندگیم را بازگو میکردم. بنظرم انسانها گاه به دنبال دیدن کسی هستند که دارد در شرایط سخت ادامه میدهد تا دلگرم شوند و در شرایط سختشان ادامه بدهند. حدود ده سال […]
ادامه مطلب
مهارتهای زیادی وجود دارد که آموختن آنها مسیر زندگی ما را زیباتر، هموارتر و قابل تحملتر میکنند.
گاهی نداشتن بعضی مهارتها هیچ خللی در زندگی ما وارد نمیکند، بدون آنها و شاید جایگزینهای دیگر آنها میتوان ادامه داد.[…]
وقتی نمیتوانی به آدم ها شعور تزریق کنی
دو راه بیشتر نداری
حرص بخوری و خود خوری کنی و اعصابت را خورد کنی
یا یاد بگیری همهی این صداها و تصاویر را نشنیده و ندیده بگیری
راه سومی نمیشناسم[…]