دنیای بچهها رو خیلی دوست دارم و شاد شدنشون رو.
با کوچکترین چیز میشه خوشحالشون کرد.
با چوب بستنیها که کمی کار کردم، به ذهنم رسید چقدر خوب میشه اگر یک پزشک که سر و کارش با بچههاست روی این چوب بستنیها(آبسلانگ) نقاشی کنه و وقتی کودکی بهش مراجعه کرد یدونه از اینها رو بهش هدیه بده تا دردش کمتر شه و خاطرهی خوش براش به جا بمونه.
یا وقتای بیکاری، چندتا از اینها درست کنیم و بگذاریم تو جیبمون و اگر تو اتوبوس و مترو کودکی دیدیم که کلافه شده از شلوغی و همهمهی دنیای بزرگترها با یدونه از این چوبکها لبخند رو لبش بشونیم.
اگر خواهرزاده یا برادرزاده داریم یا مهمانی آمد و کودکی همراه داشت، میشه کمی با نقاشی کردن روی این چوبکها سرگرمش کرد.
گاهی اگر وقت داشتیم چندتایی از اینها درست کنیم و سری به بیمارستان بچهها بزنیم و با این هدیه کوچک خوشحالشون کنیم.
لبخند آوردن رو لب بچه ها اونقدرها هم سخت نیست. : )
وقتی این چوبکها رو خواهرزادهام دید، بهم گفت خاله رنگیرنگی کن، اینطوری بچهها دوست دارن و زمانی که بهش توضیح دادم که میخوام ببرم برای بچههای بیمارستان که مبادا بگه چوبکها رو میخواد(البته براش درست کردم)، گفت خاله چقدر کار خوبی میکنی، حتما خوشحال میشن، چون اونا نمیتونن اسباب بازیهاشون رو با خودشون ببرن ، اشک تو چشام جمع شد و شرمنده شدم.
هرکجایی, شعر باران را بخوان
ساده باش و باز هم کودک بمان
بعدا نوشت: تصویر خودکاری که باهاش نقاشیها رو کشیدم.
سلام لیلا جان.
چقدر قشنگ و تمیز کار کردی روی این چوب بستنی ها.
میخواستم ازت اجازه بگیرم اگه برات مسئله ای نیست، عکس کاردستی ات رو (با ذکر منبع) توی کانالم به بقیه نشون بدم.
اگر هم دلت نمیخواد، راحت باش و لطفاً بهم بگو. هیچ مشکلی نداره. 🙂
منتظر جوابت هستم. ممنون.
سلام شهرزاد
خواهش میکنم، چه اشکالی داره. بهتر، بقیه رو هم چند دقیقهای سرگرم و شاد میکنه. ممنون.
فقط این رو اضافه کنم که طرح همهی این چوبکها ساختهی ذهن من نیست، هر طرحی جایی دیدم و حس کردم که روی چوبک جا میشه رو کشیدم.
باز هم از این کاردستی قشنگا. منو هم وسوسه میکنی دست به کار شما:)
نقاشی منتخب من اون دختره است که تاب سواری می کنه.
اون کاردستی قبلی رو هم اگه نچسبونیش میشه مثل پازل باهاش بازی کرد.
پیشنهادت خیلی خوب بود. غالبا وقتی تو جاهای عمومی با یه بچه مواجه میشم شدیدا حس بخشندگیم گل می کنه و به خودم بد و بیراه میگم که اه نباید یه چیزی تو کیفم باشه بدم بهش.
یک سوال؛ با خودکار ژله ای کشیدی؟
پی نوشت: دلم برات تنگ شده بود، شده است، خواهد شد.
سلام شیرینِ شیرین : )
اتفاقا دیدم که روی همین چوبکها عکس رو هم برش میدن و میچسبونن و مثل پازل میشه.
من یه مدت تو کار رنگارنگ و شکلات بودم، هنوزم سخت هست جلوی خودم رو بگیرم، ولی بعضی بچهها حساسیت دارن یا مادرشون از این چیزا بهشون نمیده، سعی میکنم قبلش یواشکی از مادرش سوال کنم و اجازه بگیرم، اما این چوبکها مشکلی نداره.
شیرین، سوالای سخت میکنیا، رفتم لوازمالتحریری گفتم خودکار رنگی میخوام، خودکارا رو که دیدم گفتم از اینا : D تنوع رنگش خیلی زیاده و نوکش هم نازک هست، عکسش رو زیر پست اضافه میکنم.(تو فاکتور فروش نوشته، روان نویس)
در پاسخ پینوشت: من نیز. دیروز تو وبلاگت بودم، دیدگاهها رو دیدم خجالت کشیدم باز کامنت بگذارم، کمی خویشتنداری کردم.
پینوشت: تو دلمم دعوات کردم، کی میخوای برگردی متمم و روزنوشتهها، هااااان. شکلک اخم.
پینوشت دیگر: سبک نوشتنت آرزوست.
لیلا طرحات خیلی قشنگ شده. همه اشونو دوست دارم. اون گربه که روی شاخه ی درخت نشسته، اون دختر که داره تاب سواری می کنه، اون پسره که دستش بادکنک داره، اون دختره که بادکنک هوا کرده، اون قورباغه، اون آدم برفیه خیلی قشنگ تر شدند :))
ممنون.
: )
امین اون گربههه رو دوست نداشت، گفت رنگ نداره و به درد بچه ها نمیخوره. براش از اینا درست کن، رنگیرنگیشو، شاید ایندفعه باهات دوست شد. : P