- آیا اکثرا جذب افرادی میشوید که بیمهر و بیعاطفه هستند؟ آیا احساس میکنید که نزدیکترین افراد زندگیتان به شما توجه کافی ندارند؟
- آیا احساس میکنید انسان بیارزشی هستید؟ آیا احساس میکنید به دلیل بیارزشیتان، اطرافیان، شما را نمیپذیرند و دوستتان ندارند؟
- آیا خواستههای دیگران را بر نیازهای خودتان ترجیح میدهید؟ آیا در راه فداکاری برای دیگران چنان راه افراط میپیمایید که به خواستههای خودتان اصلا نرسید؟ آیا نیازهای واقعیتان را نمیشناسید؟
- آیا نگران هستید که مبادا اتفاقات ناگواری پیش بیاید؟ آیا یک درد خفیف ممکن است شما را به وادی وحشت بیندازد که مبادا دچار بیماری علاجناپذیری شدهاید؟
- آیا متوجه شدهاید که علیرغم برخورداری از تحسین و تشویق اجتماعی باز هم احساس نارضایتی و بیکفایتی میکنید؟
چنین الگوهایی را “تلههای زندگی” مینامیم.
نوشتههای بالا از صفحهی اول فصل یکِ کتابِ “زندگی خود را دوباره بیافرینید” از جفری یانگ و ژانت کلوسکو، میباشد.
از نظر من حتی اگر پاسخ شما به سوالات بالا منفی است این کتاب ارزش خواندن را دارد.
در حین خواندن کتاب شاید متوجه بشوید که یکی از صفحات آن شباهت زیادی به زندگی شما دارد و بتوانید دلیل رویدادها، حسها، رفتارها و انتخابهای تکراری در مسیر زندگی خودتان را پیدا کنید.
با خواندن این کتاب متوجه شدم گاهی انقدر ناخوداگاهانه رفتار میکنیم و تصمیم میگیریم که حتی دلیل واقعی عملکرد خودمون رو هم نمیدونیم. بحث این کتاب در مورد الگوهایی هست که همیشه در زندگی ما تکرار میشوند و در اصل خودمان ناآگاهانه شرایطی رو فراهم میکنیم تا آن الگو و تلهها تکرار شوند.
بنظرم حتی اگر هیچ کدام از تلههای زندگی آورده شده در این کتاب شامل، “رهاشدگی/بیاعتمادی و بدرفتاری/محرومیت هیجانی/طرد اجتماعی/وابستگی/آسیبپذیری/نقص-شرم/شکست/اطاعت/معیارهای سختگیرانه/استحقاق ” رو ندارید، باز هم مفید هست، حداقل برای این که متوجه میشویم چطور با کودکان رفتار کنیم تا دچار این تلهها نشوند.
بخشی از نوشتههای کتاب در مورد معرفی هر یک از تلهها:
رهاشدگی
اگر در این تلهی زندگی گرفتار شدهاید هر لحظه احساس میکنید افرادی را که دوستشان دارید شما را ترک میکنند و در نهایت به تنهایی و بیپنهای دچار میشوید.
بیاعتمادی/بدرفتاری
تلهی زندگی بیاعتمادی/بدرفتاری باعث میشود که انتظار داشته باشید که دیگران به شما صدمه بزنند یا به نحوی با شما بدرفتاری در پیش بگیرند.
وابستگی
اگر گرفتار تلهی زندگی وابستگی شدهاید، احساس میکنید نمیتوانید بدون کمک دیگران از پس کارهای روزمرهی خود برآیید.
آسیبپذیری
اگر این تلهی زندگی بر شما حاکم شود، دائم نگران بروز فاجعه یا مصیبت (مثل حوادث طبیعی، جنایت، پزشکی یا مالی) هستید.
محرومیتهیجانی
سخت باور دارید که نیاز شما به دوست داشته شدن هیچگاه از سوی دیگران برآورده نخواهد شد. احساس میکنید هیچکس به شما اهمیت نمیدهد یا واقعا احساسهای شما را درک نمیکند.
طرد اجتماعی
این تلهی زندگی خودش را در رابطه با دوستان و گروهها نشان میدهد. این تلهی زندگی شما را مجبور میکند احساس کنیدبا بقیه فرق دارید، متفاوتید و شما را به دام انزواگرایی میکشاند.
نقص/شرم
احساس میکنید عیبهای زیادی دارید و از ارزش چندانی برخوردار نیستید. باور راسخ دارید که برای اطرافیان آدم ارزشمند و دوست داشتنی نیستید. فکر میکنید هر آن ممکن است عیبهای شما برملا شود.
شکست
اعتقاد دارید که در دستیابی به موفقیتهای شغلی، ورزشی و تحصیلی شکست خوردهاید. معتقدید که در مقایسه با همسالانتان شکست خوردهاید.
اطاعت
نیاز خودتان را فدای دیگران میکنید.
معیارهای سختگیرانه
سرسختانه تلاش میکنید تا بتوانید به معیارهای بلندپروازانه خود دست پیدا کنید.
استحقاق
این تلهی زندگی ناشی از افراط در ارضا نیازهاست. به عبارتی فرد در زندگیاش هیچگونه محدودیتی را تجربه نکرده است.
این عکسنوشتهی متمم هم بیربط با مفهوم این کتاب نیست:
تنها چیزی که در مورد آدمها میتونم بگم این هست که چقدر ما آدمها پیچیده هستیم و اینکه من حتی خودم رو نمیشناسم چه برسد به شخص دیگر.
پینوشت صفر: این همان کتابی هست که در این پست بهش اشاره کرده بودم.
پینوشت یک: جاهایی از اینکتاب در مورد “خشم” هم نوشته بود، به عنوان پاسخی برای احساسات و هیجانات و نیازهای سرکوب شده، برام جالب هست و دلم میخواد بیشتر در موردش بدونم.
پینوشت دو: ممنون از دوست عزیزی که این کتاب رو معرفی کرده بود، البته خودش نخونده بود، دوست عزیز بخونش، خوبه.(دفعه دیگه اول میخونی بعد معرفی میکنی. (شکلک نگاه چپ چپ))
سلام لیلا جان
قدم گذاشتن در مسیر نوشتن و وبلاگ نویسی رو بهت تبریک میگم.
فکر می کنم تا الان، تقریبا هشتاد درصد پست های وبلاگت رو خوندم، خوشحالم که تو هم به جمع وبلاگ نویسان متممی اضافه شدی و می تونم نوشته هاتو بخونم.
ممنون بابت معرفی این کتاب مهم و مفید
کتاب “زندگی خود رو دوباره بیافرینید” رو خوندم و چقدر خوندنش برام ارزش آفرین بود، می تونم بگم با خوندنش تا حدودی نسبت به دلیل بعضی از رفتارهام و ترس هام که به گذشته و دوران کودکیم برمیگرده، آگاه تر شدم و گاهی اوقات اسیر شدن تو دام طرحواره هارو قشنگ حس می کنم، بعضی جاهام خواهرم بهم گوشزد می کنه:)
همچنین، فکر می کنم این کتاب تو نوع قضاوت و پذیرش رفتار های دیگران هم تونسته کمکم کنه.
به نظرم یه دلیل مهم واسه خوندن این کتاب اینه که بدونیم بزرگ کردن و تربیت یک فرزند به این آسونیام نیست، کوچکترین رفتارهای ما با کودکان که شاید اصلا از نظر ما اشتباه نباشه و موردی نداشته باشه، می تونه تاثیر بزرگی در آینده و نگاهشون به خودشون و دنیای اطرافشون داشته باشه، فرزندپروری واقعا سخته و نیاز به مطالعه و خودسازی زیادی داره، چرا که اگر خودمون طرحواره داشته باشیم و ازشون آگاه نباشیم، می تونیم اونهارو به فرزندانمون هم منتقل می کنیم و همچنان این زنجیره معیوب ادامه پیدا کنه و این یعنی ظلم به فرزندان و بالطبع آیندگانمون.
سلام بانوی عزیز
ممنون که وقت گذاشتی و نوشتههام رو خوندی.
چه خوب که شما هم این کتاب رو خوندید، دقیقا همونطور که بیشتر مواقع دلیل رفتار خودمون رو نمیدونیم، دلیل رفتار بقیه رو هم نمیتونیم درک کنیم.
من همیشه رو بچهها حساس بودم و این کتاب حساسترم کرد و به خودم میگم اگر قرار باشه روزی مادر بشم باید روی خودم کار کنم و بعد این مسئولیت رو قبول کنم.