انسانها همواره عمق عشق و دوستیشان را در لحظهی جدایی درک کردهاند.
جملهای که نتوانستم از روی آن رد شوم.
گاهی دچار یک حس تناقض در وجودم میشوم.
همزمان پرا از حرف و پر از سکوت .
وقتی به این عکس نگاه میکردم ذهنم پر از حرف بود و وقت نوشتن، فقط نگاهش میکردم و سکوت حکمفرما بود، اصلا نمیدانستم چه میخواهم بگویم.
گاهی اینگونه میشوم از زیادی حرف یا درد و ناراحتی، سکوت بر وجودم غلبه میکند.
میدانستم که جایی در وجودم این جمله را درک میکنم، مزهی تلخ یا شیرینش را چشیدهام که نمیتوانم از آن بگذرم.
جبران راست میگوید، درست در لحظهی از دست دادن است که قدر خیلی چیزها را بیشتر میدانیم.
از عشق و سلامتی و خانواده و موقعیت شغلی گرفته تا هر چیز دیگری که به ذهنتان میرسد.
انگار برای دیدن بعضی چیزها و آدمها باید از دستشان بدهیم، تا بینایی لازم برای دیده شدنشان را کسب کنیم.
گاهی برای بدست آوردن باید از دست بدهیم.
اما دریغ که برای هر چیزی بازگشت مجددی وجود ندارد.
و گاهی وقتی بینا میشویم که درد از دست دادن برای همیشه را باید بچشیم.
همیشه میگویم درک بعضی چیزها نیاز به تجربه دارد و قطعا از دست دادن یکی از تلخترین تجربههای منجر به درک میتواند باشد.
وقتی چیزی را داری، غرق در آن هستی و درک زیادی از نبودش نداری. حتی شاید گاهی درکی از خودش هم نداشته باشی چه برسد به نبودنش.
درست مثل نسبت ماهی و دریا.
یا همین هوا که احاطهات کرده است و کافی است چند ثانیه نفست را حبس کنی تا عظمت واقعیش را درک کنی.
امیدوارم آنقدر نابینا نشویم که تنها شرط بینا شدنمان از دست دادن باشد.
هر چند بنظرم آدمی که از دست میدهد دیگر مثل هیچکدام از آدمها نیست، درکش به اندازهی دردش بیشتر میشود، اما نه لزوما.
شاید بد نباشد گاهی در خلوت خود به داشتههایمان هر چه که باشد، عشق، سلامتی، دوستی، خانواده و … و لحظهی نداشتن بیندیشیم، و ببینیم که آن چیز چقدر برایمان مهم است.
هر چند میدانم که گاهی درک به این راحتیها حاصل نمیشود .
شاید تغییر مسیر زندگی افراد زیادی که رویارویی نزدیکی با مرگ داشتهاند نیز به همین علت است، یکبار تا سر حد از دست دادن زندگی پیش رفتهاند و حالا بینایی واقعی نسبت به زندگی کسب کردهاند.
پینوشت: بنظر خیلی آشفته نوشتم، اما سه روز از دیدن این تصویر گذشته است و حس کردم بهتر است حداقل حرفهایی را که میتوان بر زبان بیاورم را بنویسم.
سلام لیلا جان
این حس همزمانی پر از حرف بودن و پر از سکوت بودن رو من هم خیلی تجربه کردم. انتخابم در بیشتر موارد سکوت بوده و این روزها فهمیدم که اکثرا اشتباه بوده.