چالش – همراه با دلگرمی از جنس حرف‌های آلن دو باتن

راستش را بخواهی یک جورایی بفهمی‌نفهمی کرم اذیت کردن خودم را دارم.

اصلا خیلی لذت می‌برم وقتی جلوی خودم می‌ایستم و ادب می‌کنمش.

اینکه سر به سر خودم می‌گذارم، اذیت می‌کنم،  مرض  یا خودآزاری ندارم اما خب وقتی دلم چیزی را می‌خواهد باید هزینه اش را هم بدهم.

هزینه‌اش هم همین کل‌کل کردن با خودم و سختی کشیدن است.

باز هم چندروزی که خُل بازیم گل کرده است، برنامه‌ای برای خودم چیده‌ام که وقتی به آن فکر می‌کنم می‌ترسم ولی وقتی به پایانش فکر می‌کنم و اینکه به آن رسیده‌ام، قند توی دلم آب می‌شود و لپم گل می‌اندازد.

ذهنم می‌خواهد فرار کند، بازیش گرفته، الکی بهانه می‌آورد و من را با خواندن کتاب پشت کتاب سرگرم می‌کند.

ولی من که می‌دانم چه‌اش شده است، کمی ترسیده است. درکش می‌کنم. کم‌کم درست می‌شود.

دیروز کتاب “جستارهایی در باب عشق” از آلن دو باتن را خریدم البته تسلی بخش‌های فلسفی مدنظرم بود که پیدا نکردم.

بعدازظهر بود، حدود سه ونیم که شروع به خواندنش کردم و افسونش مرا گرفت و نتوانستم زمین بگذارمش و وسط همه‌ی کارهایم خواندم  و تمامش کردم.

دوستش داشتم و دارم : )  به خوبی ترجمه شده بود و با سبک داستانی پیش می‌رفت و تو را آرام آرام با خودش پیش‌ می‌برد ذهنت را اذیت نمی‌کرد اما تو را به فکر وا می‌داشت.

غرق شدن در افکار و یکهو سردرآوردن در زمان و مکان دیگر را دوست دارم، گاهی تو را از حال با غم‌هایش جدا می‌کند و با خود می‌برد و گاهی غرق در تلخی گذشته می‌شوی. ولی جنس این مرور را دوست دارم، مخصوصا زمانی که نوعی آگاهی بیشتر از گذشته نسبت به مسائل پیدا کرده باشی.

اما از این کتاب به آوردن این خط از صفحات آخری بسنده می‌کنم که باعث شد مسئله‌ی چالش و متنی(همان خطوط بالاتر) را که برای آن نوشته بودم را جرات کرده و منتشر کنم.(احتمالا سر فرصتی دیگر از این کتاب بنویسم، چون کلی صفحات علامت زده شده دارم که هر کدام من را با خود به دنیایی می‌برد.)

در بطن زندگی زاهدانه این تمایل وجود داشت که پیش از آن‌که کس دیگری فرصت ناامید کردن ما را بیابد، خودمان این‌کار را انجام بدهیم.

این جمله در اصل اشاره به مسائل عشقی دارد، وقتی کسی شکست می‌خورد و تجربه‌ی تلخی برایش رقم می‌خورد خودش را از همه‌ی آدمیان و فرصت‌های جدید دور می‌کند که مبادا مجدد تجربه‌ی شکست و درد جدایی را بچشد.

اما برای من ربطش با چالشم بود، با کارهایی که می‌خواهم انجام بدهم و قبلا بارها شروع کرده‌ام اما با توجه به شرایط و یا تنبلی خودم هر بار منجر به شکست شده‌اند و شروع دوباره‌شان حتی فکر کردن به آن‌ها ترسی در وجودم به وجود آورده است، دلم نمی‌خواهد برای حفظ این نقطه‌ی امن و نچشیدن استرس خودم را از تجربه‌ی دیگر بازدارم، این امید را دارم که این‌بار به چیزی که می‌خواهم برسم.

این متن را این‌جا منتشر کردم که متعهد باشم و شروع کنم، چه شکست خوردم و چه موفق شدم باز‌می‌گردم و گزارشی ارائه می‌دهم، هر چند خود شروع به تنهایی برای من موفقیت بزرگیست.

از ریز چالشم و کاری که می‌خواهم انجام دهم چیزی نمی‌نویسم شاید در گزارش‌های بعدی به بخشی از آنها اشاره کنم و شاید هم نه.

این چالش را فعلا قصد دارم چهل روز انجام دهم، در گذشته وقتی می‌خواستم کاری را انجام بدهم به اسم چله‌نشینی شروع می‌کردم و پیش می‌رفتم، یک جورهایی انگار حس مثبت و معنوی در خود دارد، امروز هم که اربعین بود شاید اگر برای خودم از این نمادها استفاده کنم به لحاظ روانی حس مثبت‌تری داشته باشم.

بسم‌الله…

 

۲ دیدگاه برای “چالش – همراه با دلگرمی از جنس حرف‌های آلن دو باتن

  1. متن زیبایی بود. تامل انگیزیش بیشتر بود. من رو به فکر برد. سومین نفری هستید که از آلن دباتن نوشتید و قرار گذاشتم این کتاب رو هم شروع کنم. خیلی زیبا ربطش داده بودید به چالش تون. از استعاره ترس ذهن لذت بردم . منم گرفتارشم. این پشتکار و دلسرد نشدن خیلی قدرت میخواد. تحسین برانگیزه.

دیدگاه ها بسته شده.