اندر رابطه‌ی تنظیم خانواده حیوانات و هدف‌گذاری انسان‌ها

در حال خوانش کتاب ژن خودخواه بودم که در بخشی از آن (فصل ۷) این تداعی برایم شکل گرفت.

از آن کتاب‌هاست که نمی‌فهممش : ) و بازی ذهنی مسخره‌ای هنگام خواندنش شروع کردم، حدود ۴-۵ کتاب دیگر از آغاز مطالعه‌ی این کتاب تا به الان خوانده‌ام تا درد سخت بودن این کتاب و شاید تلخ بودن آن برایم قابل تحمل‌تر شود.

گاهی کتاب خواندن هم ابزار فریب می‌شود. بگذریم، برویم سر بحث شیرین تنظیم خانواده در حیوانات!

در این بخش از کتاب با نگاه دو شخص (شاید بهتر است بگویم با دو مدل ذهنی متفاوت) با بحث تنظیم خانواده آشنا می‌شویم.

واین-ادواردز و دیوید لاک، که در ادامه کمی از نگاه هر یک به این بحث و ارتباط آن با هدف‌گذاری نوشته‌ام.

توجه به این نکته ضروری است، نیازی نیست که حتما یکی از این دیدگاه‌ها را به عنوان یک نظریه درست بپذیرید، فقط می‌توانید آن را در جایی از ذهن خود داشته باشید.

**

واین-ادواردز، فرض کرده است که افراد بخاطر منافع گروه نسبت به آن‌چه ظرفیتش را دارند تعداد کمتری زاد و ولد می‌کنند.

در صحبت‌های واین- ادواردز انتخاب گروهی پررنگ است.

افراد(انسان و هر گونه حیوان) دارای قلمرو مختص خود است و برای حفظ و داشتن این قلمرو می‌جنگد و آن‌چه در داشتن قلمرو مهم است، این نکته است که داشتن قلمرو به معنای داشتن مجوز غذا (یا بهتر است بگوییم در اختیار گرفتن منابع) است.

ماده‌ها از جفت شدن با نرهای بدون قلمرو خودداری می‌کنند ( یا در حیوانات تک زوجی، زوج خود را فقط بخاطر داشتن قلمرو انتخاب می‌کنند!) و در نهایت این موجود صاحب قلمرو است که اجازه‌ی زاد و ولد دارد.

در دیدگاه واین-ادواردز حیوانی که در جنگ تسخیر قلمرو می‌بازد این حقیقت را می‌پذیرد که اجازه زاد و ولد را ندارد و حیوان پیروز را برای این امر خطیر آزاد می‌گذارد! و به جای جنگ و صرف انرژی بیشتر منتظر فرصتی می‌ماند مانند مرگ یا شکار شدن حیوان پیروز تا جای خالی آن حیوان را پر کند و به زاد و ولد بپردازد.

و این یکی از روش‌های تخصیص منابع برای زاد و ولد و تولد موجودات تازه است تا از نرخ بی‌رویه رشد و کم آمدن منابع غذایی و قحطی آن جلوگیری شود.

یا مثلا اگر دسته و گله‌ای از حیوانات را دیدید، این یک‌جور نمایش عمومی حیوانات است، تا آن‌ها تقریبا به تعداد جمعیت خود پی برده و آهنگ زاد و ولد خود را با تعداد جمعیت خود هماهنگ کنند.

پس در این نظریه گروهی پیروز است که ماده‌های آن هوشمندی تخمین جمعیت و هماهنگی نرخ زاد و ولد خود را با آن داشته باشند.

حیوان هم انقدر هوشمند! (دقت کردید در این دیدگاه همه چیز به حیوانات مرفه بی‌درد می‌رسد)

این‌ها مهمترین نکات دیدگاه واین_ادواردز از نظر من بود، حال بپردازیم به نظریه لاک و ببینیم از نقطه نظر او حیوانات چگونه نرخ زاد و ولد خود را تنظیم می‌کنند که دچار کمبود منابع نشوند.

**

دیوید لاک روی تعداد تخم پرندگان وحشی کار کرده است اما دیدگاهش قابل تعمیم به سایر حیوانات نیز هست.

هر پرنده‌ای تعداد مشخصی تخم می‌گذارد، اما چگونه به این تعداد مشخص رسیده است؟

شاید ژنی مسئول این انتخاب است و تعداد بیشتر را می‌پسندد اما هر چه تعداد تخم‌ها بیشتر، هزینه‌های نگهداری جوجه‌ها هم بیشتر. باید منابع بین آن‌ها تقسیم شود و احتمالا تعدادی از آن‌ها خواهند مرد.

نکته‌ی اصلی در دیدگاه دیوید لاک این است که هر حیوانی با توجه به شرایط محیطی که دارد باید یک تعداد بهینه تخم‌گذاری بکند.

فرق دیدگاه لاک و ادواردز در این است که در دیدگاه لاک، هر پرنده تعداد بهینه‌ی خودش را دارد، و تعداد بهینه برای او حداکثر جوجه‌هایی است که می‌تواند بزرگ کند. اما در دیدگاه ادواردز این بهینه نسبت به کل گروه است، یعنی یک بدبختی به خاطر نفع گروه هیچ تخمی نمی‌گذارد(البته طبق دیدگاهش اصلا کسی تحویلش نمی‌گیرد که به مرحله تخم‌گذاری هم برسد : |) و یک مرفه بی‌دردی شاید ده تا ده تا تخم بگذارد.

پس در نظریه لاک هر موجودی سعی در استفاده حداکثری از منابع محدود دارد و نرخ تخم‌گذاریش را با توجه به منابعی که برای بزرگ کردن جوجه‌ها در اختیار دارد تنظیم می‌کند و اگر تعداد بچه‌ها زیاد شود، تعداد تلفات آن هم زیاد می‌شود.

پس باید دقت کند که نه تعداد کمی تخم بگذارد و نه تعداد زیاد چون در هر دو صورت، تعداد جوجه‌هایی که می‌توانست بزرگ کند از تعدادی که بزرگ کرده است کمتر خواهد شد.

 

(داخل پرانتز بگویم که در بخشی از این کتاب اشاره شده است، که در انسان‌ها وظیفه‌ی بزرگ کردن جوجه(فرزند) اضافی را سازمان رفاه اجتماعی قبول می‌کند که احتمالا فداکارترین سازمان است و احتمالا این سازمان (البته اگر وجود خارجی داشته باشد) مورد سوءاستفاده افراد نادان قرار گرفته و مدام فرزند تحویل می‌دهند و می‌گویند تو بزرگ کن. اما در حیوانات هر پرنده‌ای که بی‌ملاحظه باشد و تخم اضافی بگذارد، جوجه‌هایش بخاطر کمبود منابع و نبود سازمان رفاه اجتماعی می‌میرند و ژنش به نسل بعدی نمی‌رسد و از بین می‌رود، پس دقت دارند که حواسشان به نقطه‌ی بهینه باشد.)

 

و نکات دیگری که بیانش نوشته را از ارتباط با بخش “هدف‌گذاری” دور می‌کند و شاید بهتر باشد خودتان آن را در کتاب مطالعه کنید.

هنگام خواندن این بخش با خودم می‌گفتم عجب حیوانات هوشمند و با شعوری، باشد که ما هم یاد بگیریم و صحبت از نقطه‌ی بهینه زنجیری شد در ذهنم به بحث هدف‌گذاری.

داشتم فکر می‌کردم که هر انسانی مانند هر پرنده‌ای در آن واحد می‌تواند تعداد مشخصی هدف(تخم) داشته باشد، اگر طمع کند و هدف‌های بیشتری انتخاب کند، منابعی مثل زمان و تمرکز کم می‌آورد و احتمالا بیشتر اهدافش تلف شده و نیمه رها شوند و فقط سال‌ها در ذهنش بگوید چنین هدفی داشتم.

و اگر تنبلی کند یا توان خود را کمتر تخمین بزند یا هر دلیل دیگری و تعداد کمتری هدف انتخاب کند، به نقطه‌ی مطلوبی که می‌توانست برسد، نخواهد رسید.

و چه خوب است که تنظیم خانواده حیوانات به عنوان استعاره‌ای در ذهن‌مان نقش ببندد تا هر وقت خواستیم هدف‌هایمان را انتخاب و اولویت‌بندی کنیم، بعضی از آن‌ها را قربانی نقطه‌ی بهینه‌مان کنیم به جای آن‌که چندین هدف را آغاز کرده و همه را قربانی بی‌فکری خود بکنیم.

از حیوانات (طبیعت) درس بگیریم. : )

۲ دیدگاه برای “اندر رابطه‌ی تنظیم خانواده حیوانات و هدف‌گذاری انسان‌ها

  1. جالب بود. وقتی این قسمت از کتاب رو خوندم اصلاً‌ چیزایی که در مورد بهینه کردن و هدف‌گذاری گفتی به ذهنم نرسید.
    پی‌نوشت: لیلا. فقط دلم می‌خواست یه کامنت برات بذارم و یه حرفی زده باشم. بخوانید و بگذرید و پی‌نوشت‌ پُست آخر (آدم‌ها – آشفتگی‌ها) هم بدجوری مانع از کامنت‌گذاری می‌شه ؛)

    1. : )
      کلا کتاب عجیبی هست طاهره، یوقتایی که نمی‌فهممش به خودم می‌گم طاهره گفت دوبار خونده تا بعضی جاهاشو متوجه بشه، تو هم تقلا نکن به زور بفهمی، شاید لازم نیست فعلا بفهمی چی می‌گه.
      می‌دونی طاهره، از اون کتاباست که بعضی جاهاش تلخم می‌کنه، حالم رو بد می‌کنه و به هم می‌ریزم.
      بخاطر این نمی‌تونم سریع بخونمش، انگار یهو لبریز می‌شم و باید ازش دور شم تا آروم بگیرم و ادامه بدم.
      یه لبخند تلخ میاد رو لبم که عه، همش همین بود. چه مسخره.
      بعد می‌گم مجبور نیستی بپذیری، بپذیری هم چیزی رو عوض نمی‌کنه، همینه که هست چه مسخره چه خوب، تو زندگی کن.

      پاسخ پی‌نوشت: تو آزادی زیر هر نوشته‌ای کامنت بگذاری. دلمون برات تنگ شده بود (خودم و وبلاگم) . ببین چقدر برات نوشتم. : )

دیدگاه ها بسته شده.