امروز یکی از دوستان متممیم مهمان من بود، دومین بار بود که همدیگرو میدیدیم، دفعه قبل که چندماه پیش بود در پارک و اینبار در خانه.
از دفعه قبل خیلی با هم راحتتر بودیم و حس صمیمیتمون خیلی بیشتر بود، البته حس من اینطوری بود شاید برای دوستم اینطوری نبود.
من از ساعاتی که با هم بودیم لذت بردم، چقدرم حرف زدیم ،همش هم در مورد متمم : D من معمولا سخت ارتباط برقرار میکنم و کم حرفم ولی امروز فکر کنم اندازه یک ماه حرف زدم، چقدر هم موضوع مشترک برای حرف زدن داشتیم، خندههامونم دوست داشتم.
یکی از ویژگیهاش برای من خیلی پررنگ و دوست داشتنی بود، این که رفتاراش خیلی مطابق حرفها و عقایدش بود، خیلی دوست داشتم این مورد رو.
پینوشت: دوستم زحمت کشیده بود و برام هدیه خریده بود، اینبار کاغذ کادو رو همونطور که در این پست گفته بودم پارهاش کردم، البته برام سخت بود.
ممنون لیلا. با این که دوتامون کم حرفیم ولی خوب به اندازه ی خوبی حرف زدیم.
منم احساس تو رو داشتم. بار اول استرس داشتم ولی این بار خیلی راحت تر بودم. هر چند هنوز یخم آب نشده 😀
: )
راستی، مشکل اصلیم باهات هنوز حل نشده، باید چایخور بشی. ایندفعه کاریت نداشتم، دفعه دیگه کشتمت اگر چای نخوری : P