کتاب تصرف عدوانی از لنا آندرشون(روزنامه نگار و نویسنده) برندهی جایزه بهترین رمان سال ۲۰۱۳ سوئد میباشد.
از انتشارات نشر مرکز و ترجمهی خوب سعید مقدم.
در نگاه اول به کتاب، طراحی جلد آن جلب توجه میکند، چهرهای در پس واژهها و حروف، این کتاب بیارتباط به دنیای کلمات نیست، کلماتی که میتوانند نجات بخش باشند یا توهمزا، توهمی از جنس امید دروغین.
در جایی از کتاب میخوانیم:
استر در حالتِ هیجانزدهاش، نمیتوانست دریابد که این کلمات میتوانند مثلِ خاکستر، سبک و سوخته باشند، مثل خاکستر راحتی و سبکی بپراکنند… بیهدف بچرخند و سقوط کنند. کلمات سنگبنای ماندگار و وزینِ حقایق و نیات نیستند. میتوانند صداهایی باشند که با آنها سکوت را پر کنند.
آری، گاهی کلمات و سخنهایی که بین انسانها رد و بدل میشوند چیزی نیستند جز ارتعاشاتی برای شکستن سکوت و در پس آنها نه شوقی برای حرف زدن است نه علاقهای به طرف مقابل و این همکلامی شاید در نهایت یک نوع آداب اجتماعی باشد برای اینکه لحظاتی که انسانها در کنار هم میگذرانند به سکوت نگذرد.
روی جلد کتاب عنوان دیگری نیز به چشم میخورد، “داستانی دربارهی عشق”، کتاب دارای درونمایهی عاشقانه است نه از آن عاشقانههای معمول، یک دوست داشتن یک طرفه و یک بازی با واژهها و دادن امید دروغین به خود که در طرف مقابل هم کششی است و چه بسا که او برای سکوتش دلیلی دارد.
در کنار روایت یک خواستنِ بیفرجام، در این کتاب نوشتههای ارزشمندی با رنگ روانشناسی و فلسفی وجود دارد که قابل تامل است .
بنظرم خواندن این کتاب بر هر انسانی فرای از جنسیتش واجب است، تا بداند که چطور یک فرد با رفتارهایش میتواند دیگری را دچار سوءتفاهم کند و چطور یک شخص با تحلیل واژهها بر اساس سلیقهی خود میتواند دچار سوءتفاهم شود.
در زیر بخش آغازین این کتاب را با هم میشنویم:
و بخشی از جملات کتاب که برایم قابل تامل بود:
- استر به تفصیل توضیح داد که چرا آمده است. چیزی را گزارش میداد که کسی نپرسیده بود، چون میخواست چیزی را پنهان کند که هیچ کس نمیدید.
- وقتی آدم عاشق است و عشقش پذیرفته شده، تنش احساس راحتی می کند. برعکس، وقتی عشق بی پاسخ می ماند، تن احساس می کند وزنش سه برابر شده است. عشق نوپا روی لبه باریکی میرقصد. ممکن است آدم دوباره وزن واقعیش را احساس نکند، که این خود می تواند در آدمهای مضطرب، با تجربه و آیندهنگر، یا در آن هایی که مثل استر اینقدر امیدوار و خوشباور نیستند، میزانی از تردید پدید آورد.
- عشق به کلمه نیاز دارد. مدتی کوتاه میتوان به حسی بیکلام اعتماد کرد، اما در دراز مدت، عشقِ بیکلام و کلامِ بیعشق دوام نخواهد آورد. عشق جانوری است گرسنه، خوراکش ارتباط، اطمینان دادنهای پیدرپی و چشم به چشم دوختن است. وقتی چشمها به هم بسیار نزدیک میشوند، چشم هیچ کدامشان چیز دیگری نمیبیند.
- هدیههایی که ناخواسته به کسی میدهند، میتوانند خواستها و ادعاهای هولناکی داشته باشند که ملاحظهکاری و مراعات بخشنده ظاهری لزج به آنها داده است.
- او جرات کاویدن رنج خود را نداشت. در نتیجه، جرات کاویدن رنج دیگران را هم نداشت. اصلا نمیدانست رنج چیست. از بیرون آن را نگاه میکرد، اما آن را حس نمیکرد و به همین دلیل، توصیفش از انسان، آن عمقی را نداشت که عطشش برای رسیدن به شهرت و عظمت، به آن نیاز داشت.
- کسانی که پیامک و ایمیل را ساختهاند، نمیتوانند اضطراب و پشیمانی ناشی از پیامکهای بیپاسخ را در ذهنشان تصور کنند.
- نیرو و شایستگی تحسین برمیانگیزد ، نه عشق. شکنندگی انسان است که عشق را پدید میآورد. اما شکنندگی کافی نیست. اتکا به خود و با فاصله به خود نگریستن باید آن را تکمیل کند. شکستگیها موجب نرمی و ملایمت میشوند، اما دیر یا زود، آنچه نرمی را برمیانگیزد، باعث پرخاشگری نیز میشود. ضعف مطلق به سبب ناتوانی خود، به اندازهی نیروی فولادین، عشق را غیر ممکن میسازد.
- خوشبختی را به ندرت در لحظهی خوشبختی تجربه میکنند. خوشبختی کم و بیش، فقط در انتظار خوشبختی است که وجود دارد.
- کلمات نمایشیاند. خودشان همان عملاند، حرفی که برای سبک کردن احساس گناه زده شده، همان که گفته میشود، گناه را سبک میکند. آنها را برای این نمیگویند که واقعیتی را بیرون از زبان نشان دهند.
در جایجای این کتاب رنگ یک امید واهی نمایان است و امید را به انگل مانند کردهاند، که من را یاد حرف نیچه در کتاب “وقتی نیچه گریست” میاندازد:
نیچه تقریبا فریاد زد: امید؟ امید مصیبت آخرین است! در کتابم، انسان زیادی انسانی، اشاره کردم که وقتی جعبهی پاندورا باز شد و بلایایی که زئوس در آن گنجانده بود، به جهان آدمیان فرار کردند، یکی که از همه ناشناختهتر بود، درجعبه باقی ماند: این آخرین بلا، امید بود. از آن پس انسان این جعبه و امید درونش را به اشتباه، صندوقچهی نیک اقبالی میداند. ولی ما از یاد بردهایم که زئوس آرزو کرده بود آدمی همچنان به آزار خویشتن ادامه دهد. امید بدترین بلاست، زیرا عذاب را طولانی میکند.
در زیر نگاه این کتاب به امید را در آخرین بخش از آن میشنویم:
پینوشت: اگر به کتابهایی با موضوعیت عشق علاقه دارید، کتاب “جستارهایی در باب عشق” و “سیر عشق” آلن دوباتن را توصیه میکنم، خودم از کتاب اول لذت بیشتری بردم و البته تجربهی اندوه و تلخی که کتاب تصرف عدوانی در قلب مینشاند در این کتابها وجود ندارد.