مرگ الگوها به دست طرفدرانشان

بنظرم بشر از لحظه‌های آغازین که توان تقلید را پیدا می‌کند شروع به الگوسازی برای خودش می‌کند.

اولین الگوهای او پدر و مادرش هستند و از آن‌ها بسیار می‌آموزد.

کم‌کم در گروه همسالان و دبیران به دنبال الگو می‌گردد و هر چه قوه‌ی تعقلش رشد می‌کند شروع به انتخاب الگو با معیارهای خویش می‌کند و شاید در این مسیر الگوهای قبلی برای او کاملا رنگ ببازند یا الگوهای جدیدش نیز همسو با همان الگوهای قبل باشند.

داشتن الگو امتیاز خوبی است، تو کسی را داری که می‌دانی شخصیتش به جانت می‌نشیند و می‌خواهی مثل او باشی، البته با توجه به این نکته که حواست باشد قرار است خودت باشی نه کپی از شخص دیگری.

مشکل از آنجایی شروع می‌شود که شخص توانایی عمل کردن مانند الگویش را ندارد از او فقط یک چیز را بر‌می‌دارد، لباس پوشیدنش، حرف زدنش، نوشتنش یا هر چیز دیگری که فکر می‌کند او را به الگویش نزدیکتر می‌کند، اما چیزی که از الگو وام گرفته است به هیچ وجه مطابقت با شخصیت الگویش ندارد و این را یا نمی‌فهمد یا نمی‌خواهد بفهمد.

اشتباه بزرگتر از زمانی آغاز می‌شود که فرد دیگران را با متر الگویش می‌سنجد و می‌گوید ببینید، او در این مورد اینگونه است و من نیز مانند او، حالا که شما مانند او و من نیستید راهتان اشتباه است.

متاسفم برای الگوهایی که چنینی طرفدارانی دارند، دلم برایشان می‌سوزد برای ظلمی که در حقشان می‌شود.

شاید آن مدل ذهنی که همیشه حرفش در نوشته‌های آقا معلم بوده است اینجا خودش را نشان می‌دهد و ما تا مدل ذهنی شخصی را درک نکنیم و مانند او نباشیم(که اگر شدنی باشد)، به هیچ وجه اجازه و لیاقت آن را نداریم که خودمان را مبلغی برای آن شخص بدانیم.

به اسلام هم که فکر می‌کنم، مشکلش همین است، طرفدارانی دارد که هر یک بخشی از آن را به سلیقه خود برداشته‌اند و متاسفانه‌ هر یک از این افراد نمادی برای شناسایی اسلام شده‌اند.

درست است که وظیفه‌ی افراد این است که در مواجه با طرفداران هر شخص و تفکری سعی کنند خود آن را بی‌واسطه بشناسند نه با طرفدارانش، اما این طرفداران هم نماد بیرونی از آن الگو هستند و شاید بیشترین نقطه‌ی اتصال آن شخص و تفکر با جامعه.

و اینگونه می‌شود که طرفداران نافهیم مرگ الگوها را رقم می‌زنند.

 

۴ دیدگاه برای “مرگ الگوها به دست طرفدرانشان

  1. و اما ظاهرا ما از این مرحله یه معلم یه دانشمند یه فرهیخته الگو قرار دادن(حتی الگو قرار دادن ظاهری) هم عبور کردیم و دچار یک زندگی عاریتی شدیم،جامعه رو که نگاه می کنی انگار همه داریم شبیه هم می شیم، همه تو یه ماراتن از هم تقلید کردن افتادیم، زندگی می کنیم بر اساس آنچه دیگران گفته اند، زندگی می کنیم بر اساس آنچه دیگران انجام دادند ، زندگی می کنیم برای خوشایند دیگران و این آتوریته هان که همیشه بر زندگیمان حکمرانی می کنند.
    _____________________________________________________________________________________
    تا مدل ذهنی شخصی را درک نکنیم و مانند او نباشیم(که اگر شدنی باشد)، به هیچ وجه اجازه و لیاقت آن را نداریم که خودمان را مبلغی برای آن شخص بدانیم
    …………………………………………………………..
    برام این همیشه این سواله که چرا خصوصا تو مسائل دینی انقدر به سطح ، به ظاهر بسنده می شه انگارجوهر و گوهر و اصل داستان مهم نبوده و نیست. همچین که لباس پیغمبر رو پوشیدیم دیگه شدیم جانشینش ، دیگه تمام علایق واهداف وسرمایه و استعداد وجودی پیغمبر رو کسب کردیم و می تونیم بشیم مبلغش

    1. زندگی عاریتی، تعبیر جالبی هست.
      با این سبک زندگی هست که ما خیلی وقت‌ها دلیل انتخاب و تصمیم‌هامون رو نمی‌دانیم.
      فکر می‌کنم ما توهم شناخت رو با خود شناخت اشتباه می‌گیریم و نتیجه میشه چیزی که می‌بینیم.

  2. لیلا خیلی خوب نوشتی. چند روز پیش هم داشتیم با هم حرف می زدیم گفتم که بعضی ها فقط میان و کف روی چیزی رو برمی دارند و می برند و وقتی به اصلا ماجرا می رسند، هنوز به عادت های رفتاری خودشون پایبند هستند و در عمل همین طور هستند و چیزی در درونشون تبدیل به عادت نشده.
    در مورد اسلام هم همینه. موقع نماز خوندن و روزه گرفتن که میشه خیلی سخت نیست که بهش پایبند بود یا حتی تبدیل به عادت میشه و سال ها خم و راست میشیم و چیزی رو به زبون میاریم که نمی فهمیم. بعضی وقتا فکر می کنم ساده ترین قسمت مسلمان بودن نماز خوندن و روزه گرفتن باشه. یا قرآنی می خونیم یا دعا یا توسلی می کنیم از سر عادت یا از سر اینکه ثوابی کنیم. ولی موقع عمل به قسمت های سخت ماجرا که میشه، باز رفتارهای خودمون رو داریم و توجیهات خودمون. موقع اذان که میشه بشتاب به سوی نماز، بشتاب به سوی رستگاری و بشتاب به سوی عمل خیر داریم. یبار گفتم چه جالب بود اگر این ها رو به فارسی تو بلندگوهای مسجد می گفتند و تو گفتی عادی میشه همین هم بعد از مدتی. چه خوب در مورد اسلام گفتی. شاید همین باشه که در مورد اسلام همیشه گفته شده اسلام را با طرفدارانش نسجید. اگر مسلمانی دروغ میگه، دزدی میکنه، آدم می کشه، صداقت نداره، ریاکاره، اگر به زبان چیزی میگه ولی در درون چیز دیگه ای این از اسلام نیست این از منه مسلمانه. با حرفای تو دوباره یاد این جمله افتادم که اسلام رو با من مسلمان نبین و نسنج.

    1. ممنون سعیده.
      این پست هم مربوط به همون صحبت‌هاست، خوب متوجه شدی.

دیدگاه ها بسته شده.