فکر میکردم نوشتن از کسیکه حدود دوسالونیم است به صورت پررنگ در لحظهلحظههای زندگیم حضور دارد آسان باشد.
ولی وقتی شروع به نوشتن کردم، متوجه شدم آنقدرها هم راحت نیست.
کسی که درست در اوج دردناکی زندگیم و روزهایی که به هم ریخته و به شدت شوک و گم بودم کمکم وارد زندگیم شد.
کسی که هر روز برایش از غصههایم گفتم از رنجها و از ترسهایم.
طوری بزرگ شده بودم که نمیتوانستم به جنس مخالف بگویم دوست یا با اسم کوچک صدایش بزنم(هنوز هم همینم)، ولی آن شخص شد بهترین دوست زندگیم، دوستی به رنگ انسانی و عاری از این تعصبات و نگاهها.
تا همایش متمم نه دیده بودمش و نه حتی پشت تلفن صدایش را شنیده بودم و تنها راه ارتباطی ما تا به الان جناب ایمیل است.
وسط غمها و رنجهایم کتاب معرفی میکرد، وقتی از غصههایم میگفتم میشنید، از همه کس و همه چیز پیشش مینالیدم، صبور بود و گوش میکرد.
هرازگاهی کتابی از او به دستم میرسید و خوشحالم میکرد.(راستی در راستای نقد، خیلی وقت است که کتابی نخریدهای : D)
به مادر از تو گفته بودم، دعایت میکرد.
هیچ وقت از من یک شخصیت وابسته نساختی، یادم میدادی که باید خودم سرچ کنم و به جواب برسم، اما همیشه بودی و راه را نشانم میدادی(راستی نگفتی از گوگل پورسانت میگرفتی یا نه: P)
یادم دادی که غم و افسردگی و رنج را به عنوان بخشی از زندگی به رسمیت بشناسم و ادامه بدهم.
در کنارت انگار بلندبلند با خودم حرف میزدم، این نعمت بزرگی است، داشتن دوستی به این خوبی که در کنارش بدون ترس از هرگونه قضاوت خودت را زندگی کنی.(راستش را بخواهی کسی این روزها حوصله و وقت برای شنیدن غصه و دلتنگی دیگران ندارد.)
سطح علمی و دانستههای من هیچ وقت به اندازهی تو نبود، اما به رویم نمیآوردی یا بخاطر این مورد از من خورده نمیگرفتی و اجازه داشتم برایت بنویسم یا حتی نقد کنم.(همه مانند تو متواضع نیستند و برای حرف زدن با آنها برایت شرط میگذارند.)
تفاوت ما در فرهنگ و عقاید و باورها و خیلی چیزهای دیگر بسیار بیشتر از شباهتها بود، ولی نه تو خوب بودی و من بد و نه برعکس، قرار نبود کسی شبیه دیگری شود، هر چه بود تلاش برای رشد بود.
تشویقم میکردی برای نوشتن، فعال بودن در متمم، از وقتت برایم صرف میکردی. از تو خوب بودن را یاد گرفتم.
اولین وبلاگم را یادت است، خودت یادم دادی راه بیندازمش، حتی اسمش را هم خودت انتخاب کردی. همچنان هم مشوقم بودی برای داشتن وبلاگ، این وبلاگ را هم که راه انداختم هیچ کس خبر نداشت ولی لینک آن را به تو دادم.
هنوز هم هر کجا کم بیارم اول سراغ تو میآیم، هنوز هم هر وقت ایدهای به سرم میزند از تو مشورت میگیریم.
آنقدر مرا میشناسی که بدانی بلد نیستم به دروغ و از سر تعارف کسی را دوست بدارم یا از او تعریف کنم، پس با خیال راحت بخوان.
قبلا حرفای قبل از مرگم را برایت نوشته بودم.
میدانی، جنس بودنت از نوع حرفهایگری است، و مطمئنم هر کسی مانند تو این جنس بودن را بلد نیست.
دوست دارم تمام قد به احترامت بایستم وتعظیم کنم و بگویم که بهترین دوست تمام عمرم هستی.(شرمنده، میدانی که نمیتوانم دستت را بفشارم ; ) )
از تو بخاطر تمام خوبیهایت و بخاطر انسانیتت ممنونم.
با حضورت در مسیر سخت زندگی، توانمندتر شدم و بهتر ایستادم.
دوست خوب، غمها را از بین نمی برد،
اما کمک میکند با وجود غم ها، محکم بایستیم.
مثل چتر خوب.
که باران را متوقف نمیکند، اما کمک میکند،
آسوده زیر باران بایستیم.
با احترام .
: )
سلام لیلا، دوست خوبم
چند روزی دسترسی به اینترنت و ایمیل نداشتم برای همین انقدر دیر جواب میدم.
از لطف و محبتت خیلی ممنونم نمیدونم انقدری که میگی آدمم یا نه اما همیشه درگیر اینم که آدم تر بشم.
چندبار حرفهاتو خوندم.
چقدر اتفاقات خوب و بد افتاد در این ۲.۵ سال. چقدر صحبت کردیم از همه چیز. از مرگ و زندگی، از رنج و شادی، از تنهایی و غول مردم و …
چند حرف پراکنده در مورد حرفات:
– در همایش فهمیدیم که هر دو تا حدی کمرو یا کم حرفیم. شاید هم دلیلش این بود که آدم در رودروهای غیرواقعی، حرفهای واقعی تر رو میزنه.
– سایت اولت رو با دیدن سخنرانی تد https://www.ted.com/talks/neil_pasricha_the_3_a_s_of_awesome و با الهام سایت ۱۰۰۰awesomethings.com ساختیم. فکر کنم بعدش بود که طراحی سایت یاد گرفتی.
در کل ایده فوق العاده ای بود اما فکر کنم خیلی مناسب اون روزهای سخت نبود. خودم خیلی وقتها این کار رو به شکل آفلاین و به روشهای مختلفی انجام میدم.
– در ضمن منتظرم زبانت رو جلو بری و تموم کنی ها 😉
– یا گوگل پورسانتمو قطع کرده یا تو خوب راه افتادی که من مدتهاست اسکرین شات سرچ گوگل رو برات نفرستادم :))
– الان به ذهنم رسید که اگه بخشهایی از این ایمیلها به سبک کتاب شاهین و امین در می اومد جالب میشد 😉
سلام
: )
در مورد کمرو یا کمحرفی، برای کسانی که من رو در بستر اینترنت شناختن و یا از رو نوشتهها، دیدن خودم و ساکت بودنم هنوز قابل هضم نیست. همه فکر میکنن من از این شیطون برونگراها هستم که یجا بند نمیشن اما خب اینطوری نیست.
در مورد زبان هم ،چشم. مثل همیشه قول نمیدم ولی سعی میکنم. همچنان یه چندتا ویدئو تد بدون زیرنویس فارسی بدید و وقتی سوال کردم بگید در این مورد کتاب هست ولی وقتی زبانت خوب شد معرفی میکنم، کمکم به راه راست هدایت میشم. ; ) من هنوز دلم دنبال اون کتاب و دوره است که مظلوم نمایی هم جواب نداد که لینکشو بدید. (اگه یادتون رفته، در مورد حافظه اینا بود.)
آقا همش چندتا اسکرین شات بوده خوب، در ملاعام نگید که، آبروم میره. مثلا خانم مدیرماا : P
بله اگر اون حرفها کتاب میشد، پتانسیل این رو داشت که به اسم اروین یالوم چاپ شه، ولی فکر نکنم رضایت داشته باشم.
سلام لیلا جان، من فقط اسمت را شنیده بودم آن روزها که محمدرضا برایت می نوشت. نمی دانستم همایش هستی و تو را ندیدم اما امروز که خیلی ناگهانی این پست را خواندم بسیار خوشحال شدم از وجود چنین دوستی هایی، زمانه ای است اگر نگویم چنین دوستی هایی نیست اما بسیار نادر است آن هم در فضایی که ما هستیم و سخت به فکر توسعه مهارت هایمان و رشد شخصی، می گویم رشد شخصی چون واقعا خیلی شخصی است و در میان این رشد شخصی داشتن دوستی اینچنین واقعا خوشحال کننده است. تبریک می گویم به هر دوی شما و خوشحال تر به خاطر حضور اینچنین آدمها در جمع متممی ها.
سلام معصومه عزیز.
متاسفانه من خیلی کم دوستان رو میشناختم، چون هیچ وقت به اسمها دقت نمیکردم و دوستان معدودی رو میشناختم، وقتی تو همایش کسی خودش رو معرفی میکرد و نمیشناختمش حس بدی بود.
از اون موقع سعی کردم دیگه به اسم دوستان دقت کنم.
بله حق با شماست، الان که عجله رشد کردن و رسیدن به موفقیت داریم، گاهی هم فکر میکنیم از این قافله عقب هستیم، دیگر برای هیچ کسی وقت نمیگذاریم و شاید نگاه ما به انسانها هم نگاه سود و زیان است.
بعد از خوندن نوشتهات حس خوبی دارم لیلا. دوستیتون پایدار 🙂
ممنونم.
: )
سلام
امکانش هست لینک سایت زبان آقای هیوا رو قرار بدین.بسیار ممنونم
سلام
http://fluent-forever.ir/
سلام لیلا جان
گاهی اینجا سر می زنم و نوشتههای خوبت رو می خونم اما خیلی کم جایی کامنت می گذارم. اما اینجا دیگر نتوانستم مقاومت کنم . احساس قدردانیات نسبت به هیوای عزیز که در لحظات سخت تو را همراهی کرده واقعا قابل تحسینِ.
بنظرم هیوا یکی از اون صدها برکاتی است که از محمد رضا عزیز و متمم به ما رسیده، معلمی که عاشقانه درس میده و انسانیت تو رفتارش موج می زنه.
سلام سکینه جان
ممنون که به اینجا سرمیزنی.
درسته، من هم باهات موافقم.
سکینه جان خیلی ممنونم از لطفتون. خوشحالم که نظرت نسبت به من انقدر خوبه. 🙂
بسیار برایت خوشحالم لیلا. باید افتخار کرد و بالید به داشتن چنین دوستی.
بی تعارف بعد از محمدرضا جانمان، دوست نداشتم به کسی دیگر بگویم “معلم”. اما از وقتی افتخار شاگردی هیوا در دوره ی زبان سایتش را دارم بهترین عنوانی که برازنده اش می دانم “آقا معلم” است.
زهرا جان لطف داری نسبت به من. به هیچ عنوان خودمو لایق این عنوان نمیدونم. ممنونم ازت