سیب‌زمینی سرخ شده

آخه مگه میشه سیب زمینی سرخ کرد و ناخنک نزد! برای من که به ندرت پیش آمده، هنوز به این حد از خویشتن داری نرسیدم که از سیب زمینی بگذرم ; )

داشتم سیب‌زمینی سرخ می‌کردم و کمی عجله داشتم، تازه سیب زمینی‌ها رو تو ماهیتابه ریخته بودم، رفتم سیب‌زمینی‌ها رو زیرورو کنم، که جدا نشدند و یک دقیقه که گذشت خودشون به راحتی جدا شدند، به خودم گفتم لیلا، ببین خیلی از مسائل هم همینطوری هستند وقتش که برسه حل میشه، فقط باید صبر کرد تا وقتش برسد.

خیلی کتاب‌ها هستند که می‌خونیم و درک نمی‌کنیم ولی بعد از مدت‌ها که مجدد می‌خونیمشون تازه متوجه حرف‌های اون کتاب می‌شویم.

خیلی مسائل هستند که هر کاری می‌کنیم حل نمی‌شوند، هر چه بیشتر تقلا می‌کنیم بیشتر گیج می‌شویم.

و کلی مسائل دیگر که فقط گذشت زمان به درکشون کمک خواهد کرد.

گاهی به خودمان و مسائلمان، زمان بدهیم.

گاهی باید به زمان هم زمان بدهیم، تا به وقتش برسد.

پی‌نوشت: فکر نمی‌کردم روزی به درجه‌ای از عرفان برسم که از سیب‌زمینی سرخ شده هم درس یاد بگیرم:D

۴ دیدگاه برای “سیب‌زمینی سرخ شده

  1. سلام لیلا جانم
    من تازه با وبلاگت آشنا شدم این اولین پستی بود که خوندم دلیلشم عشق زیاد به سیب زمینیه خخ
    خیلی عالیه که اینجوری به زندگی و اتفاقاتش نگاه می کنی و درس میگیری
    خیلی خوشحالم از آشناییت
    در پناه حق موفق و سلامت باشیم :))

  2. لیلا جان.
    من همین‌جا اعتراف می‌کنم که از تو هم کمتر خویشن‌دار هستم. چون من هر غذایی رو که درست کنم باید حتماً بهش ناخونک بزنم. کلاً ناخونک زدن به غذا رو دوست دارم 🙂

    با نتایج عرفانیِ حاصل از سیب‌زمینی سرخ شده هم کاملاً موافق هستم.
    بارها برای خودم هم پیش اومده که با گذشت زمان مسئله‌ای که باهاش مواجه بودم و مرتب باهاش کلنجار می‌رفتم، حل می‌شد.
    به‌نظرم بعضی چیزها دقیقاً در زمان خودشون اتفاق می‌افتن. نه زودتر و نه دیرتر. و این پختگی ما رو می‌رسونه که با فراهم کردن مقدماتش، صبر پیشه کنیم تا اون کار به نتیجه مورد نظر برسه.

    1. طاهره، یه لحظه با خوندن کامنتت لبخند نشست رو لبم، گفتم متوجه شده من فردا میخوام برم انقلاب، خواسته یادآوری کنه کتاب جدید بخرم
      : )

دیدگاه ها بسته شده.