رنجِ رشد

تمنای رشد همیشه در ذات انسان بوده است، انگار به عنوان یک برنامه‌ی درونی در ذاتش تعبیه شده است.

انسان، گاه این نیاز را می‌بیند و برای رسیدن به آن اقدام می‌کند، گاه می‌بیند و با تنبلی از کنارش می‌گذرد و گاهی آنقدر سرگرم مسائل بیهوده شده است که حتی نیاز به رشد را در خودش نمی‌بیند.

اولین قدم در رشد بنظرم رنج است و گام های باقی مانده، همه تحمل رنج.

اول، رنجِ دیدن درون کوچک و رشدنیافته و محدودیتی که این وضعیت برای فرد به ارمغان می‌آورد و سپس شروع به اقدام در جهت رفع این مسئله.

اما رسیدن به رشد نیز بدون تحمل رنج رخ نخواهد داد و چه بسیار افرادی که فقط در مرحله‌ی رنجِ اول، یعنی دیدنِ داشتن یک نیاز و محدودیت مانده‌اند اما توان پیش‌روی و تحمل رنجِ رشد را ندارند.

رنجِ گذشتن از لذت‌های کوتاه و صبر برای رشد.

البته که رشد، واژه‌ای بسیار دوست داشتنی و اغوا‌گر است و هواداران بسیاری دارد اما وارد مسیر آن که می‌شوی کم‌کم از تعداد این هواداران کاسته می‌شود و در ادامه‌ی راه تو فقط کسانی را خواهی یافت که تحمل درد و رنج برای رشد کردن را دارند.

از دوستی یاد گرفته‌ام و معتقدم که برای کمک به دیگران باید اول به خودم کمک کنم و خودم را رشد دهم، پس اگر سودای کمک و رشد بقیه را داریم اول از خودمان شروع کنیم و بعد دیگران را با خودمان هم‌مسیر کنیم.

البته لذتی‌ست در این رنج‌ها آن‌هنگام که می‌بینی برای رشدت جلوی خودت ایستاده‌ای و اجازه‌ی انجام هر کاری را به او نمی‌دهی، آن‌هنگام که به زور از رختخواب گرم و نرم جدایش می‌کنی، از یک بحث الکی و از یک دورهمی  وقت‌گیر  جدایش می‌کنی و راهِ هزاران راهزن وقت و انرژی دیگر را به رویش می‌بندی.

کمی که صبور باشی، لذت رشد کردن جوانه‌ی کوچکت را خواهی دید.

برای شروع کافی است نگاهی به درون خودت بیندازی و ببینی چه چیز درونی و با ارزشی را نیاز داری، از نبود چه چیزی واقعا رنج می‌بری، آن را که پیدا کردی حالا فکر کن که چگونه می‌توانی به آن برسی.

مسیر را مشخص کن، همه‌ی مسیرهای کوچکی که منتهی به این شاهراه می‌شود را برای خودت بنویس و از همین امروز شروع به گام برداشتن در این مسیرها کن، حتی خیلی کوچک.

۶ دیدگاه برای “رنجِ رشد

  1. و به قولی
    همه می خواهند الماس باشند، اما تعداد کمی حاضرند تراشیده شوند.
    تعالی درد دارد!

  2. خیلی قشنگ نوشتی لیلاجان.
    این نکته که این محدودیت، “ارمغانی”ست که درون کوچک و حقیرمان برایمان آورده است، وصف لذت‌بخشی‌ست 🙂
    و من هم دوست دارم کمی به متنت اضافه کنم:
    اگر کمبودی درونت حس کردی، ضعفی در وجودت دیدی، اول بابت این درک خوشحال باش، که ارمغانی‌ست برای تو. ولی بعد از آن بنشین و ارزش‌هایت را بنویس و برای خودت حل و فصل‌شان کن. و ذره‌ذرۀ وجودت را با این روشنایی‌ها آشنا کن که وقتی در مسیرت تنها ماندی و مجبور شدی در راه‌هایی قدم بگذاری که قبلاً کسی آن را ندیده و نشناخته، مسیر را گم نکنی و از حرکت بازنایستی.
    که اگر با پایه‌ای قوی حرکت را آغاز نکنی، در جایی که فکرش را نمی‌کنی، تاریکی گریبانت را خواهد گرفت و پیداکردن مسیر برایت سخت خواهد شد.

    1. متشکر.
      باید اعتراف کنم که اول رفتم ببینم چی نوشتم که وصف لذت‌بخشی بوده از نظر شما.
      متن زیبایی اضافه کردید با خط پایان قابل تامل. ممنون.

  3. آره لیلا. رشد رنج داره. باید کم کم شروع کرد. بعد از مدتی یک چیزهایی تبدیل به عادت می شن. دورهمی های وقت گیر نرفتن، زیاد نخوابیدن و… . بعضی وقتا انگار داری رنج رو کنارت می بینی. رنج زندگی. ولی این رو هم نباید فراموش کرد که دچار کمال گرایی زیاد نشیم. می تونه وقت ما رو هدر بده یا حتی نامید بشیم. همش صبر کردن برای وضعیت ایده آل، برای عالی شدن برای بهترین شدن.

    1. به‌به، سعیده. سکوت کامنتیت رو در وبلاگم شکستی. : )
      صبری که من نوشتم، صبر کردن برای وضعیت ایده‌آل نیست، تلاش برای بهبود و جا نزدن از راه به خاطر سختی‌هاش هستش.

دیدگاه ها بسته شده.