تاخیر.
دیر رسیدن، تجربهای است که همهی ما آن را داشتهایم.
دیر میرسیم و احتمالا اگر مسئلهی مهمی باشد کمی اذیت میشویم و یادمان میرود.
همیشه دیر رسیدن مانند هیولایی منتظر است تا چیزی را از ما بگیرد.
شاید هم بگویید دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است اما لزوما نه همیشه.
شرایط زیر را تصور کنید:
شخصی که در ذهنش معشوقهای دارد اما آنقدر تعلل میکند که وقتی میخواهد پیشنهاد بدهد و پا پیش بگذارد دیگر قلب آن شخص برای فرد دیگری میتپد.
دختری که برای دیدن پدرش روی تخت بیمارستان تعلل میکند تا حالش خوب شود بعد او را ببیند، حالا بعد از گذشت سالها بزرگترین حسرت زندگی آن دختر از دست دادن این فرصت است.( متاسفانه واقعی)
تاخیر یک پزشک برای تشخیص بیماری مراجعه کنندهاش، باعث ورود بیماری به مرحلهی غیرقابل درمان شده و … . (چیزی که آن را تجربه کردهام.)
دخترکی که بخاطر کمبود یک میلیون تومان در انتظار جراحی جان میدهد و انسانیتی که برای همهی عمر باید برای این دیر رسیدن مورد سرزنش قرار بگیرد. (متاسفانه واقعی)
دوستان قدیمی که با هم قهر هستند و آنقدر برای رفع کدورتها دست دست میکنند که لحظهی آخر یکی در مراسم تشییع دیگری حضور پیدا میکند.(متاسفانه واقعی)
گلدانی که آنقدر دیر به آن میرسی که گلها و ریشههایش میخشکد.(متاسفانه واقعی)
آب و منابع دیگر در حال مرگ که اگر آهشان را بشنویم کر کننده است.(متاسفانه واقعی )
آن هنگام که پلهای پشت سرمان را خراب میکنیم و میرویم و موقع بازگشت دیگر هیچ چیز سرجایش نیست.
آنقدر برای یادگیری و عشق ورزیدن و زندگی کردن دیر میکنیم تا در بستر مرگ تازه یادمان میفتید زندگی نکردهایم و متاسفم که باید بپذیریم دیگر دیر شده است.
دوستی، اعضای خانوادهای یا هر کسی که میشناسیمش و متوجه اشتباه در زندگیش هستیم، آنقدر به روی خودمان نمیآوریم که دیگر برای آن شخص بازگشت به زندگیِ درست دیر میشود.
فرصت آشنایی با آدمهای جدید و تجربههای جدید در تعلل ما برای گام برداشتن از بین میروند.
و هزاران لحظهی دیگر که در آتش تعلل ما میسوزد.
همیشه ماهی که از آب میگیریم تازه نیست.
گاهی اوقات آن ماهی در انتظار رسیدن ما مرده است، فرقی نمیکند که یک دقیقه دیر برسی یا چند ساعت و چند روز، دیگر مرده است.
و وای از لحظهای که این دیر رسیدن در یک بازهی کوتاه باشد، به مثالهای بالا فکر کن، حالا در نظر بگیر فقط بخاطر یک دقیقه دیر رسیدن مجبوری آنها را بپذیری، درد این دیر رسیدن بیش از همهی دیر رسیدنهاست و پررنگتر در ذهنمان باقی خواهد ماند.
حرف من نهی تلاش نیست ولی حواسمان باشه که با تاخیر و تنبلی چه چیزهایی را میکُشیم.
حداقل کمی آگاهانهتر انتخاب کنیم که کجا اگر دیر برسیم امکان جبران هست.
اینبار که داشتیم تنبلی میکردیم و به خودمان زمان میدادیم فکر کنیم که اگر این آخرین فرصت باشد باز هم تعلل خواهیم کرد یا نه.
پینوشت یک: و باز هم دیرآموختهها و این عکس که شاید همهی جانِ کلامم باشد.
پینوشت دو: امروز در گروه سحرخیزی، بخاطر این که یکی از اعضا یک دقیقه تاخیر داشت روزش به اصطلاح قرمز شد، یعنی قابل قبول نبود، اعتراض داشت که یک دقیقه تاخیر و یک ساعت تاخیر چرا نتیجه یکسان دارند، که به ایشون گفتم،
وقتی آدم از یه چیزی بخاطر تاخیر جا میمونه خیلی ناراحت میشه، مثلا دیدن عزیزی که دیگه به خاطر تاخیر نمیتونه هیچ وقت ببینش و اگر این تاخیر خیلی کم باشه مثلا یک دقیقه، بیشتر اذیت میشه. این قرمزها که بخاطر تاخیرهای کوتاهتر هستش، بیشتر باعث میشه دقت کنید رو ساعتتون و هوس خوابیدن مجدد نکنید.
و این پست ماحصل آن اعتراض هست.