دام عشق آمد و در او پیچید

پیش‌نوشت: کتاب ۳۶۵ روز در صحبت قران(از حسین محی الدین الهی قمشه‌ای)، کتابی بود که روزهای متمادی، قبل از خواب می‌خواندمش، اما خیلی وقت بود که دیگر به سراغش نمی‌رفتم، دیشب با دوستی(البته من همیشه استاد صداشون می‌زنم، چون باهاشون کلاس برنامه نویسی داشتم) کمی بحث و تبادل نظر داشتم، و احتمالا صحبت‌های دیشب باعث شد تا امروز این کتاب را بخوانم.

حدود ده صفحه در مورد آیه‌ی ۱۲۵ سوره نحل نوشته شده است که بخش زیر(از صفحه‌۳۹۲) یکی از بخش‌هایی است که به دلم نشست:

عشق خداوند به بندگان عشقی است که هر خالقی به مخلوق خویش دارد و هر هنرمندی به آثارِ خویش و هر زاینده‌ای به فرزندِ خویش، زیرا مخلوق تبلورِ اوصافِ درونیِ خالق است. اما عشقِ مخلوق به خالق نیز طبیعی است زیرا هر مخلوقی به سرچشمه‌ی آفرینش خویش عشق می‌ورزد و خواهد پیش آن کس رود که از پیش او آمده است و به گفته مولانا:

هر کسی کو دور ماند از اصلِ خویش

باز جوید روزگار وصلِ خویش

کلمه‌ی عشق را از گیاهی از تیره‌ی پیچک گرفته‌اند که دور گیاه دیگر می‌پیچد، آن را خشک می‌کند و خود را طراوت می‌بخشد. این پیچک به حقیقت همان معشوق است که به دور عاشق می‌پیچد و او را در خود محو می‌کند، عاشق می‌رود و معشوق می‌ماند، پس به مصداق حدیثِ قدسی «عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی»، عاشق به چشمِ معشوق می‌بیند و به گوشِ او می‌شنود:

«دام عشق آمد و در او پیچید.»