حقیقتی که آن‌ را انکار می‌کنی

امروز متمم جمله‌ی زیر را در پیام اختصاصی برایم منتشر کرد:

جمله‌ای که نمی‌دانم چرا عمق وجودم را آزرد، شاید بخاطر این‌که سعی داشتم از حقایق فرار کنم اما قدرت آن‌ها بیشتر بود.

بارها در زندگیم بیش از حد توانم انرژی گذاشته‌ام، صبر کرده‌ام و تلاش کرده‌ام، برای یک چیز نشدنی، در آخر چیزی عایدم نشد جزء این‌که یاد بگیرم گاهی اوقات تلاش و اصرار بیش از حد هم بی‌فایده است و باید بپذیرم که همه چیز وابسته به تلاش من نیست هر چند که تاثیرپذیر باشد.

طنز تلخی است، هر چیزی که آن را انکار می‌کنی پررنگ‌تر از قبل در قلب و اندیشه‌ات خواهد بود.

آن ساعت، برای من نمادی از محدودیت‌هاست که در جای‌ جای زندگی خودش را به رخ می‌کشد، نمی‌گویم برای رفع موانع تلاش نکنیم اما یاد بگیریم که واقع بین باشیم، بعضی تلاش‌ها چیزی جز فرصت سوزی نیست.

تلاش دروغینی که تو را از لذت بردن از زمان حالت محروم می‌کند.

از لذت بردن از داشته‌هایت.

اطرافیانت.

از مهربان بودن با خودت.

و هر چیزی که احتمالا الان به ذهن شما خطور کند.

تلاش کنیم، با همه‌ی وجود، اما نیم‌نگاهمان به حقیقتِ محدودیت‌ها هم باشد، ما در همه چیز محدودیم.

وقتی قدرت انتخاب داری یعنی محدودی، چون یک انتخاب بیشتر نداری، این یا آن.

قطعا وقتی حواست به حقایق باشد و باورشان کنی و پس از آن انتخاب کنی یک انتخاب ارزشمند کرده‌ای.