حسادت

پیش‌نوشت: دارم با خودم بلند بلند فکر میکنم.

خیلی وقت‌ها پیش اومده که به بقیه حسودی کرده‌ام و دلم خواسته که جای اون شخص باشم، خدایا از سر تقصیراتمان بگذر.

شاید هم خودم رو محق‌تر دونستم برای اون موقعیت، انسان است دیگر.

البته کم پیش میاد و کم بوده موقعیت‌هایی که خودم رو با کسی مقایسه کنم و حسادتم از این نوع نیست که بگم خدایا اون شخص رو کن‌فیکون بنما تا من جاش باشم، در این حد که دلم خواسته من هم مثل اون باشم(قبطه واژه مناسب‌تری هست)، مخصوصا وقتی که اون شخص سنش از من کمتر بوده یا همسن و سالم بوده، بیشتر توجهم رو به خودش جلب کرده است.

درمانی که برای اینجور وقت‌ها برای خودم در نظر گرفتم این هست که ببینم در اون شخص چی هست که من میخوام و ندارم، بعد تلاش کنم تا بهش برسم، و مشغول اون ویژگی و خصیصه باشم، به جای این که مشغول فکر کردن به اون فرد باشم.

اگر هم نمی‌تونم تلاش کنم یا تنبلی می‌کنم و جا میزنم، ساکت بشینم سرجام و توقع نداشته باشم جای اون شخص باشم.

مثلا پیش میاد وقتی به وبلاگ دوستانم سر میزنم حس می‌کنم چقدر مطالبم به دردنخور و سطحی است و حس بیسوادی کشنده من چندبرابر می‌شود.

گاهی به خودم میگم، تو مسیری که اون شخص رفته رو نرفتی پس تو باید اینجا باشی و اون شخص جایی که هست و اون شخص هم مسیر تو رو نرفته، شاید اگر اون رو میگذاشتن جای تو، هیچ وقت نمی‌تونست به خوبی الان تو باشد.

پس به جای این افکار، پاشو تو مسیرت راه برو.

مهم نیست کی میرسی.

یا نمیرسی.

مهم این هست که فقط تو مسیر باشی.

تو مسیر باش.

 

۲ دیدگاه برای “حسادت

  1. لیلا جان مثلِ نوشته هات رو فقط خودت می تونی بنویسی. سبک اندیشت انحصاری در اختیار خودته و خیلی برای من دوست داشتنیه خیلی. دنیای وب و کاربرانی چون من به نوشته های لیلا نیاز داره 🙂

    1. ممنون شیرین جان. سعی می‌کنم به سمت تعریف‌هایی که کردی گام بردارم.
      پی‌نوشت یک: باقی جوابها در ایمیل : ) راستی بالاخره در جنگی که تو ایمیل برات نوشتم، هر دو پیروز شدن.
      پی‌نوشت دو: پی‌نوشت یک جهت درگیر کردن ذهن باقی مخاطب‌ها، و ایجاد حس حسادت در آن‌ها بود : P باشد که هدایت شوم.

دیدگاه ها بسته شده.