بیم و امید

آقا معلم هرازگاهی برای آپدیت بلاگش از عکس‌هایش استفاده می‌کند، من هم که باید نشانی از آقا معلم داشته باشم : ) از پست‌های با دسته بندی بدون ویرایش استفاده می‌کنم(من که مثل آقا معلم خوشگل  خوش تیپ خوش‌عکس پرطرفدار نیستم که، والا : D )، نوشته‌هایی که بارها توضیح داده‌ام که خودم باز‌ نگشته‌ام آن را بخوانم یا وقت خاصی برای ویرایش و اصلاح آن بگذارم، فقط دستم را می‌گذارم روی کیبورد و حرف‌های من با خودم شروع می‌شود، که گاه چیزی جزء دعوا و غر زدن نیست و گاهی هم شاید جمله بندیم اشتباه باشد یا حتی خطوط هیچ ربطی به هم نداشته باشند.

پس اگر این متن را مطالعه می‌کنید با پیش‌فرض بالا بخوانید، راستش را بخواهید دلم برای نوشتن در وبلاگم هم تنگ شده بود.

بیم و امید را همزمان تجربه میکنی

چیزی در درونت روشن میشود و به تو انگیزه پا گذاشتن دوباره در مسیر میدهد

مسیری که راه توست و بارها رفته و مجبور به رها کردن شده ای

در همان ابتدای راه مجبور شده ای پا روی دلت بگذاری روی همه‌ی افکار و آمالات بگذاری و از روی آن رد شوی

حالا دوباره تویی و آن مسیر، هنوز هم که به رسیدن به مقصد فکر می‌کنی آتشی درونت را گرم می‌کند

و بیمی از تلخی‌های گذشته از خاطرات نرسیدن‌ها

از نرسیدن‌ها و نشدن‌ها

اما باز هم مثل همیشه می‌خواهی که تا لحظه‌ی آخر دست نکشی

آخر چقدر یک موجود می‌تواند سرتق باشد

دخترک کله شق

سخت است، بارها پشت هم زمین خورده‌ای، سخت است وقتی جاهای زخم‌هایت باقی بماند

همه‌شان خوره‌ای می‌شود و وقتی دوباره قصد آغاز داری امیدت را می‌خورد

امید و بیم، احساس‌های متناقض که تواما با هم در وجودم روشنند

همراهی آن‌ها مثل نور و تاریکی است که، تا یکی نباشد دیگری هم دیده نمی‌شود

ترس از نرسیدن، آه و امان از تو

امان از تو ای نرسیدن، امان از تو ای تلاش بی‌ثمر مانده

می‌دانی ترس، می‌دانی که می‌خواهم برسم، پس اینبار کنار بایست و بس کن

بگذار بروم، اگر هم نگذاری خواهم رفت، هر قدر که بزرگتر شوی، امیدی بزرگتر از تو خواهم یافت

می‌دانی که نمی‌توانم کاری نکنم، اصلا بلد نیستم

اگر هم قبلا بلد بودم، دیگر نمی‌خواهم پا در این مسیر بگذارم

نظرم را در مورد مرگ و زندگی که می‌دانی

قطعا می‌دانی، پس سر به سرم نگذار

فکر می‌کنم ده سال پیش دلیلی داشت که این بیت به دلم نشست و در وجودم ماند

ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

انگار هر وقت که بخواهد یادت برود که فقط و فقط باید به خودت تکیه کنی

هستند کسانی که به هر نحوی این را به تو یادآوری کنند

انگار قرار نیست حرف‌هایی که به خودت زدی را فراموش کنی

آری، جاده‌ات را تنها طی کن

هر چند که دوستانی هم داری که وجودشان باعث می‌شود همیشه پر از زندگی شوی

بدانی که هر قدر هم کوچک باشی و شکست خورده، هستند کسانی که بتوانی حرف‌هایت را برایشان بگویی

می‌دانی که این هم رسم دوستی است که گاهی دست کمکت را رد کنند تا روی پای خودت بایستی

شاید هم فکر می‌کنند روی پای خودت ایستادن را بلد نیستی و باید بیاموزی

این هم از لطف دوستان است

بیخیال

تو فقط ادامه بده

یک دیدگاه برای “بیم و امید

  1. “می‌دانی که نمی‌توانم کاری نکنم، اصلا بلد نیستم.”
    منتظرم به مرحلۀ بلدنبودنِ کاری‌نکردن برسم.

    اون بیت رو هم خیلی دیده بودم.
    ولی دیدنش در وبلاگت،
    مفهومش رو خیلی خوب بهم تفهیم کرد.
    دیدم بهش عوض شده.
    خیلی به یادش میفتم.

    ممنون.

دیدگاه ها بسته شده.