دلم برای نوشتن در اینجا به شدت تنگ شده است، اما نه حرفی برای گفتن دارم و نه حرفِ قابلِ گفتن.
پیامی که در ابتدای خبرنامهی هفتگی متمم نوشته شده بود، بهانهای شد که بنویسم.
همیشه بین آنچه میخواهیم و آنچه میتوانیم، فاصلهای وجود دارد.
رابطههایی که با دیگران میسازیم
در برخی زمینهها، این شکاف را کاهش میدهند
و در زمینههای دیگر، بر این فاصله میافزایند.
برایند تأثیر یک رابطه بر شکاف میان خواستن و توانستن،
نقش مهمی در رضایت ما از آن رابطه ایفا میکند.
تری اوربوچ
راستش همیشه یکی از دغدغههای ذهنی من این بوده که وقتی یکدفعه و بیمقدمه میپرم وسط زندگی یک نفر(منظورم روابط عاطفی نیست)، حواسم باشه که بودن من چه تاثیری خواهد داشت.
همیشه ترسیدم از اینکه وارد مسیر زندگی کسی بشم و باعث بدتر شدنش بشم، نمیدونم چرا، اما خب برام مهم هست.
به قول یک دوستی، اگه نمیتونیم با حضورمون حال همدیگه رو از قبل بهتر بکنیم، حداقل بدترش نکنیم، بریم و بذاریم شخص به منوال قبل ادامه بده.
چقدر زیبا میشه اگر پاراگراف بالا رو در حضورهامون در نظر بگیریم و سعی کنیم به حرکت کردن در اون سمت.
وقتی وارد مسیر زندگی انسانهای دیگر میشویم(خواسته یا ناخواسته) حواسمان باشد که فاصلهی خواستن و توانستن آنها را کاهش دهیم.
اگر میتوانیم خواسته و رویای کسی رو بزرگ کنیم.
قدرِ خودمان به توانستنش کمک کنیم.
گاهی هم باید کمک کنیم که خواستههای اون شخص رو واقعی کنیم.
میشویم مثل جوهر، از کنار هر کسی رد شویم رنگی به آن میدهیم و میرویم(البته رنگهای خوب)، فکر کردن به آن هم شیرین است.
اولین نفری که هر روز در رابطه با اون هستیم، خودمان هستیم، چقدر خوب میشه هر روز به خودمون کمک کنیم که فاصلهی خواستن و توانستنمون رو کم کنیم.
که خودمون رو صاحب رویاهای بزرگ کنیم، که یه جاهایی جلوی خودمون بایستیم و بگیم این خواسته برای تو نیست و باید رهاش کنی.
شاید بتونیم همین جمله رو به عنوان یکی از معیارهای دوست خوب در نظر بگیریم و یکی از ویژگیهای اشخاص کاریزماتیک، یکی مثل آقامعلم که بودنش خواستههای کلی آدم دیگه رو بزرگ میکنه و حضورش باعث میشه فاصلهی بین خواستن و توانستن دیگران کمتر بشه و افراد جرات حرکت پیدا کنند.
پینوشت: وقتی جملات بالا رو میخوندم، در ذهنم افرادی نقش بستند که نه تنها به توانستنم کمک کردهاند ،خواستههایم را هم بزرگ کردهاند، چقدر خوشحالم از داشتن چنین دوستانی.
سلام
یک نمونه از این عادت آقای معلم اینکه الان من از وبلاگش به اینجا رسیدم:)
سلام
بله درسته، بدون لینک در وبلاگ ایشون شاید من فقط ۱۰-۱۵ تا بازدیدکننده داشته باشم
و آقامعلم حواسش هست که بچهها دیده بشن و تشویق بشن.
لیلا.
به نظرم حضور بعضی از آدمها در زندگیمون باعث میشه که ما جرأت انجام یه سری از کارها رو پیدا کنیم. به دو شکل: اولی دادن اطلاعات و دیگری همراهی کردن.
در مورد اول به ما یه سری آگاهیها و اطلاعاتی میدن که متوجه میشیم میتونیم خواستههای بزرگتر یا حتی متفاوتتری داشته باشیم. خواستههایی که تا پیش از شنیدن حرفهای اونها و آموختن از اونها، به ذهنمون خطور نکرده بود.
بعضی از دوستان هم هستند که آدم رو گامبهگام در رسیدن به اون خواسته همراهی میکنن و این واقعاً باعث دلگرمی آدم میشه. چون سختیها و شیرینیها رو در کنار هم و با هم تجربه میکنیم.
البته بعضی از اوقات هم این همراهی کردن به شکل انگیزه دادن هست. بعضی از دوستانمون فقط انگیزه میدن. یعنی اینکه تو بهشون میگی میخوام فلان کار رو انجام بدم اونها هم با شناختی که از تو دارن بهت میگن: آره. تو میتونی. برو و دست به کار شو.
در کل به نظرم بعضیها «خواستن» رو در ما به وجود میارن و بعضیها کمک میکنن که ما از خواستن به سمت توانستن بریم.
پینوشت ۱: لیلا منم جزء اون دوستات هستم؟
پینوشت ۲: منم دلم برای اینجا کامنت گذاشتن تنگ شده بود.
پینوشت ۳: از عنوان نوشتهات اصلاً خوشم نیومد. دیگه الان همه میدونیم که یکی از دلایل نوشتن توی وبلاگ تعدادی از ما، آپدیت کردنه. اینکه دیگه گفتن نداره. اصلاً هم هیچ عیب و ایرادی نداره. یه عنوان زیباتر انتخاب میکردی عزیزم.
چه دستهبندی خوبی طاهره.
و اما برسیم به پاسخ پینوشتها
یک: با ادبیات خودت تو از اون دسته دوستان هستی که به آدم اطلاعات جدید میدن و دغدغههای جدید و بهتر، گاهی هم دعوات میکنن تا بهتر فکر کنی.
دو: راستش منم دلم برای کامنتهات تنگ شده بود ،میگفتم حالا نمیشه زیر پستهای قدیمیم چیزی برام بنویسه. ببین منو معتاد کردی ; )
سه: گفتم تصمیمگیری برای مخاطبی که بر اساس عنوان تصمیم میگیره مطلبی رو بخونه یا نه راحتتر باشه. انقدر منو در ملا عام دعوا نکن دختر. دِهههه : )