برای چه می‌نویسیم؟

گاهی  که به انسان و کارهایش فکر می‌کنم، بنظرم می‌آید که هر چه خلق می‌کند علاوه بر رفع نیاز خویشتن، تقلایی است برای جاودانه ماندن.

شاید یکی از اصلی‌ترین ترس‌های انسان ترس از مرگ و فراموش شدن باشد.

ترسی که با خلق کردن سعی در پنهان کردن و نادیده گرفتن آن دارد، با خلق یک تابلوی نقاشی، یک آهنگ، یک کتاب و هر چیز دیگری.

به هر چیزی چنگ می‌زند تا اثری از خویش را در زمان جاری کند، شاید کنده‌کاری رو تنه‌ی بی‌دفاع درختان نیز به این دلیل است.

نوشتن نیز بنظرم نوعی جاری شدن در زمان و فرار از جبر مرگ و طعمه‌ی فراموش شدن است. خودت و اندیشه‌هایت را در جایی از زمان جاری می‌کنی تا در روزهایی که نبودی اثری از تو باشد.

پی‌نوشت: با نوشتن چند خط بالا یاد فیلم the fault in our stars افتادم و نمی‌دانم برای بار چندم مجدد دیدمش، دیالوگ‌های خوب و تامل برانگیزی دارد، در این دوسال‌و‌نیم اخیر حداقل برای ۶ بار این فیلم را دیده‌ام، و هنوز متاثرم می‌کند.

پی‌نوشت‌ دیگر: دفعه‌ی قبل که فیلم تماشا کردم، فیلم “خواب زمستانی” بود، واقعا لذت بردم، پر بود از دیالوگ‌هایی که با شنیدن هر یک دوست داشتی فیلم را متوقف کنی و به جمله‌ها فکر کنی. زبان اصلی فیلم ترکیه‌ای بود و من بخشی از گفتگوها را می‌توانستم بدون زیر نویس درک کنم، و چقدر حس بهتر و بیشتری منتقل می‌شد، از این‌که این همه سال فیلم‌ها را با زیر نویس می‌دیدم حسرت خوردم، امیدوارم که فیلم” the fault in our stars” را بتوانم یکبار بدون زیرنویس ببینم و حس واقعی کلمات را درک کنم.

۲ دیدگاه برای “برای چه می‌نویسیم؟

  1. سلام لیلا جان (دارم سعی می‌کنم دفعۀ اولی که توی خونۀ دوستام کامنت می‌ذارم، با ادب باشم و سلام کنم. امیدوارم دفعه‌های بعد، سلام نکردن من رو حمل بر بی‌ادبی ندونی).
    چه جالب نوشتی: “نوشتن” نیز بنظرم نوعی جاری شدن در زمان و فرار از جبر مرگ و طعمه‌ی فراموش شدن است.
    به نظر منم یه قسمتی از نوشتن همینه. ولی دوست دارم از تعریف تو فرار کنم و بگم می‌نویسم تا به دامن جاودانگی، پناه برده باشم.

    1. سلام
      “می‌نویسم تا به دامن جاودانگی، پناه برده باشم”، چه جمله مثبت و دوست داشتنی.
      پی‌نوشت: نگران نباشید، سلام دادن رو جزو معیارهای باادبی قرار نمی‌دهم، البته فقط تو کامنت‌ها. : )

دیدگاه ها بسته شده.