پیشنوشت: چندخطی برای بعضی از دوستان متممیم نوشتهام که اگر متممی نباشید یا خود آن دوستان، احتمالا سر از حرفهایم در نیاورید، اما اگر اصرار به خواندن این متن دارید، خُب بخوانید. : )
شهریور ماه آخرین روزهایی بود که کلاس تصویرسازی و طراحیم رو میرفتم و روی کارتپستالهام کار میکردم.
اما کارتها تکمیل نشدند، خودم تا حدی که بلد بودم روی کارتهام کار کردم و نصفه موندند چون نیاز به راهنمایی داشت.
و اما قصه کارتپستالها از کجا شروع شد و برای چه کسانی هستند؟
میخواستم برای شیرین یه هدیه بفرستم(که هنوزم نفرستادم)، یک طرح براش انتخاب کرده بودم اما تکنیکی نبود که من بلد باشم وبرای ترمهای آتی بود، این بود که تصمیم گرفتم کارت پستالی با مدادرنگی براش کار کنم.
وقتی کلاس میرفتم، یکی از وظایفم مطالعه بصری بود، میرفتم تو پینترست و کارهای هنری میدیدم.(چقدر خوب دیدن و دیدن کارهای خوب، مفید هستش مهم نیست که بخوای نقاشی کار کنی یا هر چیز دیگه وقتی یاد بگیری چیزای ریز و خوب رو ببینی انگار دنیا رو یه جور دیگه میبینی.)
وقتی دنبال انتخاب طرح برای شیرین بودم، طرحها رو که میدیدم یاد دوستهام میفتادم و برای هر کدوم یه طرحی رو انتخاب کردم که براشون انجام بدم.
اسفند دیگه تصمیم گرفتم که هر طوری شده وقت بذارم و کارتهام رو کامل کنم، حدود ۱۵ ساعتی مجدد رفتم پیش استادم و خودم هم تو خونه کار میکردم تا بالاخره تکمیل شد.

شیرین، دلیل انتخاب این طرح این بود که تو حرفهات متوجه شدم که تصویرهای این سبکی رو دوست داری، یادت هست اون چوب بستنی که روش نقاشی کشیده بودم و دوستش داشتی؟
و شیرین از نظر من شخصیت مستقلی هست و این تصویر به من حس آزادی و رهایی رو القا میکنه. امیدوارم که دوست داشته باشیش.
آی امان از دست تو شیرین(راستی همچنان منتظر اون اعترافی که تو ایمیل برام کردی هستم، امیدوارم سال ۹۸ دستم برسه: ) )

طاهره، وقتی این تصویر رو برات انتخاب کردم فکر میکردم ما شبیه هم هستیم و این تصویری بود که برای خودم دوست داشتم. به خودم میگفتم که اگر ما یک انسان باشیم تو بخش منطقش هستی و من احساسش. البته الان میدونم که شباهت زیادی نداریم، جز چندتا مرض مشترک. : P

معصومه، این طرح رو وقتی کار کردم نمیدونستم که میخوام برای کی باشه، فقط میدونستم برای یه دوست هست و دلم میخواد انجامش بدم.
وقتی تصمیم گرفتم که مجدد روی کارتها کار کنم، دوست داشتم که به تو هدیه بدمش، بخاطر این عکس ماشین رو بهش اضافه کردم. یبار باید من رو تو ماشینت بشونی ببینم چقدر ماهر شدی تو رانندگی. : )

سعیده : )، چطوری عروس خانم؟ راستش تو همیشه چنین تصویری رو دوست داری، دختری که تیپ پسرونه بزنه، بلوز چهارخونه بپوشه و با موهای باز دوچرخه سواری کنه.
من رویات رو برات نقاشی کردم(البته ببخش تیپ پسرونه برات نکشیدم) امیدوارم که رویاهات رو زندگی کنی.

نسرین جان، تو بلاگت در مورد سفر مینوشتی، تا این طرح رو دیدم یاد تو افتادم، یاد سفر زندگی. چندتا جهت هم به سلیقه خودم برات گذاشتم، میدونم که با پشتکارت تو هر مسیری که گام برداری تجربه ارزشمندی کسب خواهی کرد.

آقا سامان، یبار تو متمم زیر یکی از درسها که قرار بود ده ویژگی خوبمون رو بنویسیم، نوشته بودی همسر مهربانی هستی.
اون موقع تو دلم بهت خندیدم و گفتم چه از خودشم تعریف میکنه و برگشتم بالا و اسم نویسنده رو نگاه کردم، راستش من به اسمها توجه نمیکردم تا بعدا وقتی میخوام به کسی امتیاز بدم یا کامنتش رو بخونم بخاطر شناخت قبلیم ازش نباشه و اسمت رو که خوندم یادم موند.
یادتون هست سر اون آهنگی که تو بلاگتون گذاشته بودید چه بلایی سرتون آوردم : D وقتی این تصویر رو دیدم یاد شما افتادم، انگار دارید یک آهنگ خوب رو با همسرتون همنوازی میکنید : )
یادتون باشه بعدا از بیپ تونز این آهنگ رو برام بفرستید. : P

محمدصادق پنهاور : )، وقتی شروع کردم به خوندن در مورد استراتژی محتوا با وبلاگت و تو بیشتر آشنا شدم.
بندبازی برای من یادآور کسی هست که اهل ریسک کردن و تجربه هستش. من ذاتا آدم محتاطی هستم و تو به شدت اهل تجربه کردن، خیلی بهت غبطه میخورم. به شدت بیتوجه به حرف مردمی و خودت هستی. و مقاوم انقدر مقاوم که بهت میگم جنگجو.
درسته که استراتژی محتوا یادم ندادی ولی خیلی چیزای بهتر برای زندگی ازت یاد گرفتم.

هیوا ،چقدر انتخاب کارت برای تو سخت بود، اولین کاری که زیرسازیش رو زدم کارت پستال تو بود ولی آخرین کارتی شد که تکمیلش کردم، وسواس گرفته بودم که چه تصویری رو انتخاب کنم.
علاقهات به گوگل و سرچ هم که برهمگان آشکار هست(هنوزم پورسانت میگیری از گوگل؟ : P ) تو متمم گفته بودی که اهل نوشتنی از نوجوانی، حتی گاهی اوقات بعضی چیزها رو روی بدنت مینوشتی، من گوگل رو برات نوشتم : )
**
پینوشت یک: منتظر میمونم که آدرسهاتون رو بهم بدید و بعد از تعطیلات ۹۸ به شرط حیات به دستتون برسونمشون.(خود کارها از عکسشون که گرفتم بهتر هستن:)
**
پینوشت دو: راستی من اینجا فقط از ویژگیهای خوب دوستام نوشتم، خب ممکن هست باهاشون چشم تو چشم بشم، برای حفظ جان خودم هم که شده لازم بود فقط چیزای خوب بگم. (دلشو گرفته داره میخنده)
**
پینوشت سه(در پاسخ به دوستانی که میگن چرا دیگه نمینویسی):
دلم برای اینجا نوشتن خیلی تنگ شده. این دویستمین پست من محسوب میشه با کلی وقفه. البته میامدم و مینوشتم و منتشر نمیکردم.
راستش بعد اینهمه نوشتن به این نتیجه رسیدم که چقدر بی سوادم و هیچ چیز نمیدونم.
نوشتن نشونم داد که دانستههای آدم چقدر زود ته میکشه، راستش مدت هاست که پررنگترین حسم حسِ سطحی بودن هست.
چندروز پیش داشتم قفسه کتابم رو مرتب میکردم، امسال بیشتر از همیشه کتاب خوندم و بیشتر از همیشه نوشتم و بیشتر از همیشه فکر کردم و سردرگمی رو تجربه کردم، سعی کردم طاقت بیارم و ادامه بدم و یاد بگیرم و از تجربه کردن نترسم. لیلای ۹۶ تو ۹۷ مُرد و تمام شد، نمیدونم سال جدید چی چشم به راهمه.
و الان دارم تلاش میکنم به حسی که مثل خوره داره از درون من رو میخوره غلبه کنم. نمیدونم دوباره خواهم نوشت یا نه، اما سعی میکنم که بنویسم. نوشتن رو دوست دارم و انتخابی بود برای رسیدن به آرامش و ادامه دادن به زندگی، و به حق که آرامم کرد و توان ادامه دادن بهم داد.
(این تیکه آخر شبیه حرفای آدمایی شد که میخوان بمیرن ولی من هنوز هستم و همچنان سربهسرتون میذارم و توبه نخواهم کرد. : D)
سلام لیلا
نمیدونم چطوری از کارت پستالی قشنگی که برای من کشیدی تشکر کنم. ببخش با تاخیر اینجا مینویسم. خواستم یه خرده اینجا خلوتتر شه بعد بنویسم.
داشتم به این فکر میکردم که اگه یه دوچرخه بهم بدن و یه طناب بین دوتا کوه و بگن از روی اون عبور کن این کار رو انجام میدم؟
قطعا نه
همه ما یه سری ترسها داریم که طول میکشه ازش خلاص بشیم. پس هیچ چیزی برای غبطه خوردن و حسرت خوردن تو وجود نداره.
لیلا من شکم ندارما. احساس میکنم یه کوچولو توی کارت پستال شکمم زده بیرون. امیدوارم عمدی نبوده باشه😄
سلام
خواهش میکنم. : )
آره اتفاقا عمدی گذاشتمش، پتانسیلش رو داری بنظرم 😄
لیلا جان چه قدر این نقاشی ها حس داشتن
چه قدر لطافت تو این مطلب بود.
میشد حس کرد که با عشق و صرف زمان خلق شدند.
واقعا تو برون ریزی احساسات از طریق نقاشی و داستان سازی مصور استعداد داری
این کار رو به نظرم جدی بگیر.
من که این صفحه رو چند بار اسکرول کردم و هر بار به جزییات هر نقاشی خیره شدم.
همه شون پر از عشق و حس مثبت بودند. با خلق و انتشارشون تو وبلاگت کلی انرژی مثبت و حال خوب به دنیا اضافه کردی.
لطفا بازم کارهای هنری ات رو تو وبلاگت به اشتراک بزار .
ممنون سمیه جان، محبت داری
چقدر از دیدن اسم و خوندن پیامت خوشحال شدم
اگر کار دیگهای انجام دادم، حتما.
لیلااااا
اون چوب بستنی رو یادمه این تصویرم منم. خود خودمم. همین دامن گل گلی و لباس آبی رو هم دارم. تو که ندیدی ولی موهامم همین شکلیه. البته مشکیش 😉 فقط خیلی دلم می خواد این کلاهی که سرم گذاشتیو گیر بیارم دختر 🙂
لیلا من عاشق تاب سواری ام. هم توی اینستاگرامم یه تصویر این شکلی دارم و هم بارها عکس دختری توی تاب، بک گراند موبایلم بوده. وااای خیلی ذوق مرگ شدم خدا. اصلا نمی دونم چی بنویسم و نمی دونی چطور حالم رو دگرگون کردی. ممنونم که به من محبتای قشنگ قشنگ داری.
این نقاشی زیبا و دوست داشتنی تا اطلاع ثانوی بک گراند تبلت و موبایلم خواهد شد دوست بی نظیرم(مگه چندتا لیلای خوش ذوق و خوش صحبت دارم آخه؟ پس بی نظیری برای من).
پی نوشت: مدتی بود وبلاگت رو چک می کردم اما چیز جدیدی نمی دیدم ولی به نظرم پست قبلی انقدر زیبا و پر از حرف بود که باعث بشه خرده ای ازت نگیرم.
دوستدارتم و ادامه در ایمیل …
با این تفاسیر پس شیرین جان: زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم 😉
وقتی کامنتهاتون رو میخونم و میبینم که خوشحال شدید خیلی ذوق میکنم.
ممنون از تعریفات.
در مورد چیزی که تو پینوشت گفتی: شیرین، خودم هم میامدم یه چیزی بنویسم یکم غز بزن یه نق بزن، پست قبل رو میدیدم خجالت میکشیدم میگفتم این چی بود نوشتی آخه!
فکرکن یه نفر هست که حداقل شش ساعت از وقتش رو واسه خلق تصویری از تو و برای تو صرف کرده. واقعا مرسی ازت لیلا، اول صبحی هدیه غیرمنتظره ای بهم دادی. دلم غنج میره براش
من نمیدونم چطور ازت تشکر کنم عزیزم، ممنونم ازت
: )
خوشحالم که خوشحال شدی نسرین
بخدا منم متممی هستم ولی از اون متممی های بی سروصدا! نمیدونستم همچین متممی هنرمند و خوش ذوقی داریم
منم با دیدن این تصاویر کلی لذت بردم چه برسه به دوستان
امیدوارم موفق باشی
متمم قربونش برم یکی دو تا عضو نداره که، یه جغرافیا شده برای خودش
اتفاقا چندروز پیش بود به یه دلیلی لینک وبلاگتون رو داده بودن که ببینم : )
سلام لیلا جان
من چندتا از پستهایی را که نوشتی خوندم و از سبک نوشتنت خیلی کیف کردم.
الان هم که نقاشی هات رو دیدم یه حال خوبی بهم دست داد.
خدا همیشه سلامت و سرحال نگه ات داره.
سلام ممنون از شما
خیلی قشنگن
میگم میشه از این عکسها استفاده کنیم یا این که استفاده به هر نحوی از این عکس ها مجاز نیست
چه استفادهای؟
والا الان مالکیت این کارها با دوستانم هست، اما فکر نکنم اگر بخواین تصویر کارها رو برای کسی بفرستید و خوشحالش کنید، دوستانم مشکلی داشته باشن.
فقط حواستون باشه که اسم دوستانم روی فایل عکسها هست : )
سلام. چه نقاشی های ناب و دلکشی و بهتر از اون چه جمع صمیمی و جالبی!
من با داشتن سه تا بچه و یه زندگی فوق العاده سخت، یه مقدار از نقاشی دور شدم، اما خیلی ذوق کردم وقتی این نقاشی ها رو دیدم و تصمیم گرفتم علاوه بر نقاشی های همیشگیم که همراه کوچولوهام هست، برای اطرافیانم هم ازین ذوق ها به خرج بدم و محبتم رو برسونم.
و همینطور به وبلاگ های دوستانتون هم سر میزنم و مطالبشون رو مطالعه میکنم و آرزوی موفقیت برای همگی شما رو دارم.
امیدوارم در سال جدید هم به نوشتن ادامه بدین!
ایام به کام…
سلام
خیلی هم خوب و عالی، امیدوارم که در کنار کوچولوهاتون از تکتک لحظاتتون لذت ببرید و گذر از سختیهای زندگی براتون راحتتر بشه.
لیلا جان.
نمیدونی چقدر این هدیه از طرف تو خوشحالم کرد.فکر می کنم خودت یکی از کسانی هستی که معنی”ذوق مرگ” رو عمیقاً میفهمی 😉
تصویری که برام انتخاب کردی رو خیلی دوست داشتم.خیلی
حس خیلی خوبیه گرفتن هدیه ای به این ارزش از دوستی با ارزش تر. خوش به حال ما که دوستی مثل تو داریم.
من برم با هدیه م کیف کنم:)
ازت ممنونم
آره “ذوق مرگ” رو خیلی خوب درک میکنم.
خوشحالم که این کارتهای کوچیک باعث خوشحالی دوستانم میشه.
منم برم با اینهمه تعریفی که ازم شده کیف کنم : )
سلام
منم هوس هدیه گرفتن کردهام. میتونم ازت چیزی بخوام؟
سلام آقای زنگویی
بفرمایید 🙂
اولش که پیامتون رو خوندم ،گفتم خدایا کارت پستال نخواد. چون میانگین ۶ ساعت برای هر کدوم وقت گذاشتم و تصاویری بوده که با شناختی که از دوستان داشتم انتخابش کردم.
ممنون.
کارتها رو حواسم هست. راستش وقتی خوندم که یکیشون رو مهرماه درست کردی، سرم سوت کشید.
چیزی که مد نظرم هست اینه که، توی نوشتهات به ریز و خوب دیدن اشاره کردی. ازت میخوام به هر نحوی که به نظرت مناسبه، سعی کنی ریز و خوب دیدن رو توضیح بدید.
باشه، چیزی رو که تو ذهنم هست و تجربه کردم رو مینویسم.
البته چندروز دیگه.
لیلا جان. سلام.
ببخش، اگر چه جزو دوستانت نبودم، اما با اجازهات عکس تصویرسازیها و کارت پستالهات رو دیدم 🙂
و خیلی خوشحال شدم که توی کشیدنشون اینقدر ماهر شدی.
بهت آفرین میگم. خیلی قشنگ و دوست داشتنیان.
امیدوارم در همهی کارهایی که بهشون علاقه داری موفق باشی و به هر چیزی که توی زندگیت دوست داری برسی و سال جدید هم برات یکی از بهترین سالهای زندگیت باشه.
سلام شهرزاد
این چه حرفیه، خوشحالم که دیدیشون . آخه مگه میشه من کار رنگیرنگی و مدادرنگی ببینم و یاد تو نیفتم.
اتفاقا تو تنها کسی هستی که من از همون شهریور دنبال انتخاب طرح براش بود و طرح هم انتخاب کردم و تا یه حدی که خودم بلد بود روش کار کردم
کارت تو نمادی داره که من رو یاد اسم بلاگت (یک روز جدید) و خودت میندازه و توضیحش هم این هست که” این شهرزاده و داره میره که یک روز جدید رو شروع کنه”
اما راستش نگران شدم که چون کارها کارتونی هستن خوشت نیاد، یا بگم دوستم هستی و نزدیک بشم و تو این رو نخوای
بخاطر این نتونستم کاملش کنم، حالا که خیالم راحت شد کارهارو دوست داری، منتظر میمونم که آدرست رو بهم بدی تا کارت پستال تکمیل شدهات رو تحویل بگیری.
ای جاان.
لیلا جون. این چه حرفیه. من همیشه از دوستی های خوب استقبال میکنم. 😉
در ضمن، شاید متوجه شده باشی که من همیشه عاشق چیزهای فانتزی مانتزیام. 🙂
بعدش هم آخه من که دوست خوب و نزدیکی برای تو نیستم که بخوای زحمت بکشی و این هدیهی دستی باارزش و قشنگ رو که اینهمه با سلیقه و دقت هم روش وقت گذاشتی، بهم بدی.
اگر چه حالا که اینها رو ازت شنیدم که منم یه کارت پستال پیشت دارم با این داستان که دارم میرم که یک روز جدید رو شروع کنم :)) خیلی خوشحال شدم. 🙂 چی بهتر از این؟
و بیصبرانه منتظرم ببینمش و برای همیشه اون رو از طرف یکی از دوستان گُل متممیام به عنوان یه یادگاری دوست داشتنی نگهش دارم.
اما برای کامل کردنش عجله نکن اصلاً. الان هم که توی این ایام سر آدم یه جورایی شلوغه. سر فرصت، هر وقت فرصت داشتی روش کار کن. و هر وقت تموم شد بهم خبر بده تا آدرسمو بهت بدم. 🙂
باز هم از لطفت خیلی ممنونم.
باشه حتما، پس تو تنها کسی هستی که تا موقع تحویل کارت، تصویرش رو نمیبینی. : )
همهی کارتها رو قراره با هم پست کنم، به جز چندتا که میتونم حضوری تحویل بدمشون.
امیدوارم که دوسش داشته باشی.
سلام لیلا،
اوه چه کردی، واقعاً غافلگیر شدم و با ذوق و علاقه کلشو خوندم
نقاشی هات هم خیلی قشنگ هستن و حسابی هم مارو خوشحال کردی
ممنونم واقعاً
کاش منم یه هنری داشتم متقابلاً یه کار قشنگ میکردم 🙁
خلاصه دم شما گرم
سلام
تو نمیخواد هنر داشته باشی؛ همون زبان یادمون بده : p
خواهش میکنم : )
باشه، اونش با من اگه وقت بذاری 😉
وای لیلا جان
عجب سورپرایز فوق العاده ای.
قبلا چند تا از نقاشی هات رو تو وبلاگت دیده بودم و به هنرمندیت غبطه میخوردم. خوشحالم که دوست هنرمندی مثل تو دارم. و خرسند از اینکه قراره چنین هدیه ارزشمندی ازت داشته باشم.
همه ی کارت پستال ها عالین و از دیدنشون کلی کیف کردم.
چقدر کارت پستال خودم زیباست. نقاشی ای که برام کشیدی رو خیلی دوست دارم. چه ماشین خوشگلی 😃 اینکه سهمی از طبیعت، اون پرنده و گل ها هم در کنارم ترسیم شده واقعا عالیه.
تو افتخار بده، از بابت رانندگی هم خیالت راحت، تضمینی 😉
معصومه من عاشق ماشینت هستم : )
اینجا، بعد از ماهر شدن تو رانندگی با خیال راحت یه گوشه پارک کردی و رفتی گل خریدی و با نشاط داری میری
اون پرنده هم همونه که اومده بود پشت پنجرهات
خوشحالم که خوشت اومد ازش
لیلا محشرن. تو رو خدا زنده بمون. من عکسمو می خوام :)))))
انقدر خوشم اومده اشک تو چشام جمع شده. خیلی خیلی با سلیقه ای لیلا. خیلی عالی شده.
سعیده اصلا دلیلت برای زنده موندن من، شوق زندگی رو در وجودم دوچندان کرد. نامرد : D
خوشحالم که دوسش داری.
اگرم زنده نموندم، بیا خونه، تو قفسه کتابهام هستن، به خواهرمم سپردم میتونی بگیریش. : )
وای لیلا.
کلاً با خوندن و دیدن این پُست غافلگیر شدم و دارم با نیش تا بناگوش باز، این کامنت رو مینویسم.
ایدهات فوقالعاده ناب و دوستداشتنیه.
از تصویری که برای من انتخاب کردی بهشدت راضی و خوشنودم. من از بین همهی فصلها، به فصل پاییز علاقهی خاصی دارم. اون برگهای پاییزی که در باد مشغول تاب خوردن هستن خیلی برام زیبا و دوستداشتیه.
اون دخترک هم انگار خودِ خودمم. با وجود همهی ناآرامیهای درونی و بیرونی که داره تجربه میکنه، سعی میکنه آرامش خودش رو حفظ کنه.
آخه من الان با چه زبونی ازت تشکر کنم، ها؟!
ممنونم از لطف و محبتی که نسبت به من و ما داری 🙂
طاهره
خوشحالم که دوسش داری و باهات همخوانی داره، کارت پستالت اولین کارتی بود که تمامش کردم، تقریبا تو مهرماه.
یه چیزی رو تو مسیر نقاشی کردن تجربه کردم، اینکه کار هنری تمامی نداره و یجا باید تصمیم بگیری که دیگه روش کار نکنی(تو یکی از پیامهای اختصاصی متمم چنین چیزی رو خوندم)، بعد تائید استادم البته تو اسفندماه دیگه به عنوان کار تمام شده حسابش کردم.