انگیزه‌ای به اندازه‌ی یک تیک زدن

پیش‌نوشت:

از وقتی فید نوشته‌هایم در بلاگ آقا معلم جا می‌گیرد وسواس این را گرفته‌ام که بگویم آهای مخاطب عزیز، چیز خاصی ننوشته‌ام وقت برای خواندن نوشته‌ی من نگذار، دیگر در وبلاگ خودم هم نمی‌توانم غر بزنم و هر چه می‌خواهد دل تنگم بگویم، عه. : D : (

به همین منوال که پیش بروم، کم‌کم در عنوان هم پرانتزی باز می‌کنم و می‌نویسم، لطفا نخوانید، اصلا کلیک نکنید.

این‌ها را نوشتم که بگویم این پست هم از همان دست نوشته‌هاست که با نخواندش هیچ چیزی را از دست نخواهید داد و کمی وقت برای خودتان ذخیره خواهید کرد.

پایان پیش‌نوشت.

بعید است که یک ویروس پا به منصه ظهور بگذارد و مهمان این جسم رنجور من نشود.

کافی است ویروسی از مرزهای کشور قصد عبور کند، تا من به آن مبتلا شوم، چنین استعداد و توانایی دارم. : |

ویروس خان می‌آید و معمولا یک هفته‌ای مهمان من می‌شود، تقریبا چنان بی‌رمقم می‌کند که یک هفته تمام کارم می‌شود خواب فقط هرازگاهی برای بعضی کارها مجبور می‌شوم از رختخواب برخیزم.

از دیروز عصر به یکباره علائمی دیدم از بیماری که می‌دانستم ویروسی است ولی به روی خودم نیاوردم تا شاید از همان راهی که آمده، برگردد.

نشد که نشد، امروز که تقریبا به خواب گذشت، هرازگاهی چشمانم را باز می‌کردم و در همان حال خوابیده سری به روزنوشته ها و وبلاگ دوستان می‌زدم.

دلم می‌خواست کتابم را که جلوی چشمم است بخوانم اما کشش ندارم، یکی از اصلی‌ترین فعالیت‌هایم که هر روز باید انجام بدهمش هم مانده است.

تقویمم جلوی چشمم است و خانه‌ی امروز تیک نخورده است، خانه‌ای که هر صبح تکلیفش انجام می‌شود.

هیِ می‌خواهم نبینمش اما نمی‌شود.

و همین تیک زدن و خالی نبودن این خانه انگیزه می‌شود هر طور شده فعالیت امروزم را نیز انجام دهم و مسالمت آمیز با ویروس جان به خوابم ادامه بدهم.

نتیجه‌ی اخلاقی: گاهی حتی یک تیک کوچک و یک ویروس هم بهانه‌ای می‌شوند برای ادامه دادن و نوشتن، آن‌ها را قدر بدانیم. : )