بالاخره گلم(در این پست بهش اشاره کرده بودم) نوازش آفتاب رو چشید و رخ به لبخند گشود.
۲ دیدگاه برای “آفتابی تابید و گلی خندید.”
به داشتن گل و گیاه زیاد رغبت نشون نمی دادم. و الان هم همینطوره تقریبا. گاهی، مثل الان، که به این موضوع بر می خورم، به این فکر می افتم که چرا علاقه ندارم!؟ یا نداشتم؟!
اخیرا در استقبال از ورودی های جدید دانشگاه، گل های کوچک کاکتوس هدیه می داد بهشون و من حس دوست داشتن زیادی نسبت بهشون کردم و رفتم یه دونه گلدون کوچیک با اصرار گرفتم. ولی باز هم اونقدر نمی تونم بهش فکر کنم و علاقه نشون بدم بهش.
شاید به خاطر اینه که خودم رو خیلی درگیر مسائلی کردم که به نظرم ارزش زیادی دارن و در حقیقت ممکنه نداشته باشن. یا شاید به خاطر این می تونه باشه که محل زندگی که خوابگاه باشه، جای مناسبی برای داشتن گل نداشتم.
نمی دونم!
ببخشید که با این کامنت وقتتو گرفتم. ولی دوست داشتم بنویسم.
دیدن سرسبزی و جوونه زدن گلها و پیدا کردن یک غنچه جدید بین گلها به من انرژی و حس خوب میده.
خواهش میکنم، ممنون که وقت گذاشتید.
به داشتن گل و گیاه زیاد رغبت نشون نمی دادم. و الان هم همینطوره تقریبا. گاهی، مثل الان، که به این موضوع بر می خورم، به این فکر می افتم که چرا علاقه ندارم!؟ یا نداشتم؟!
اخیرا در استقبال از ورودی های جدید دانشگاه، گل های کوچک کاکتوس هدیه می داد بهشون و من حس دوست داشتن زیادی نسبت بهشون کردم و رفتم یه دونه گلدون کوچیک با اصرار گرفتم. ولی باز هم اونقدر نمی تونم بهش فکر کنم و علاقه نشون بدم بهش.
شاید به خاطر اینه که خودم رو خیلی درگیر مسائلی کردم که به نظرم ارزش زیادی دارن و در حقیقت ممکنه نداشته باشن. یا شاید به خاطر این می تونه باشه که محل زندگی که خوابگاه باشه، جای مناسبی برای داشتن گل نداشتم.
نمی دونم!
ببخشید که با این کامنت وقتتو گرفتم. ولی دوست داشتم بنویسم.
دیدن سرسبزی و جوونه زدن گلها و پیدا کردن یک غنچه جدید بین گلها به من انرژی و حس خوب میده.
خواهش میکنم، ممنون که وقت گذاشتید.