سه سال پیش گلی کاشته بودم، یک ماهی هست که به مرحله تکثیر رسیده، وقتی جوونهاش رو دیدم خیلی ذوق کردم، خیلی زیاد، این گل برای من خیلی عزیز هست چون برای عزیزی کاشته بودمش. (میشه صبر رو با نگهداری از گلها تمرین کرد.)
دیروز رفتم گل فروشی روبروی مترو مصلی تا براش گلدون جدید بخرم، تنوع گلها بسیار زیاد و فضایی دلنشین بود، بنظرم گاهی حتی اگر قصد خرید نداریم قدم زدن تو همچین محیطهایی برای روحیهامون خوب هست و میشه ازش آرامش گرفت.(میشه به عنوان یه گزینه برای وقتایی که حالمون خوب نیست یا دلمون گرفته است برای تجدید انرژی بهش نگاه کرد.)
درختچههای انار مینیاتوری خیلی زیبایی داشت با انارهای کوچکی که مثل چراغ از شاخهها آویزون بودن، من عاشق درخت انار هستم مخصوصا وقتی که گلهاش باز میشه واقعا زیباست و اگر روزی حیاط بزرگ داشته باشم حتما درخت انار خواهم کاشت.
یکی از اشخاصی که اونجا کار میکرد، تمام مدت برای خرید و انتخاب گلدان و دیدن گلها کمک میکرد، یه آقای تقریبا ۴۵ ساله یا بیشتر با یه لهجه خاص و مهربان و با حوصله و صورتی سوخته در آفتاب و دستی رنجیده از خاک.
خرید و دیدن گلها با حوصلهی ایشون این کار رو لذت بخشتر میکرد، حدس میزنم که بیسواد بودن ولی نحوهی برخوردشون خیلی خوب بود و بسیار پسندیدهتر از اون آقای صندوقدار که شاید سهمی از گلفروشی متعلق به خودش بود و ارشد اون افراد هم بود.
البته من خودم یه حس محبت و احترام درونی نسبت به قشر کارگر(افراد زحمتکشی که میزان کارشون و حقوقشون تناسبی با هم نداره) دارم، پدرم گوشزد کردن که همیشه حواسمون به کارگرها باشه و احترامشون رو نگه داریم.
دیروز یه گلدون آویز گرفتم و سه تا گل “گازانیا”، گلها رو برام داخل اون گلدون کاشتن و آوردمش خونه و پشت پنجره آویزون کردم، بهم گفتن که همیشه به جز زمستان گل خواهد داشت، و گلهاش شبها بسته میشه و صبح باز میشه(مطمئنا هیچ وقت نگران این نیست که اگر شب شد و بسته شد دیگر باز نخواهد شد)، از غروب دیروز گلها کمکم بسته شد و من از صبح منتظر بودم تا گلهاش باز بشه و عکسش رو بگیرم و به پستم اضافه کنم و پستم رو منتشر کنم ولی باز نشد که نشد فکر کنم چون امروز هوا کلا ابری بود و آفتاب ندید اینطوری شد، البته امیدوارم اینطوری باشه.
دیروز یک گلدان جدید هم هدیه گرفتم و امشب هم خیلی اتفاقی منزل شخصی رفتم و سه تا گل جدید هدیه گرفتم، خیلی ذوق کردم، بارون هم که میبارید و الان هم که دارم این پست رو تکمیل میکنم همراه با صدای زیبای باران هست، روحم تازه شد.
خداروشکر که هنوز حسهای خوب رو میشه رایگان تجربه کرد.
پینوشت: تیتر در مورد اون شخص داخل گلفروشی هست، میخواستم بیشتر در موردش بنویسم اما ننوشتم و همچنان دوست دارم تیتر به اون شخص اشاره کند شاید چون حس خوبم رو مدیون اون شخص هستم شخصی به بخشندگی خورشید و تواضع خاک.